p17 (اخر)
از زبان تهیونگ
جیمین : ا.ت...
جیهوپ : م..مرد؟
تهیونگ : ا.ت..ق..قرار نبود همچین اتفاقی بیفته( گریه )
جین : جونشو ب خاطر کوک داد...
کوک برگشته بود ب حالت عادیش..انگار روح کیلر بانی دیگه نیس...هوا روشن شده..ینی..همه چی تموم شد..این راهش بود؟..
کوک : من اونو..با دستای خودم کشتم...
از زبان کوک
ا.ت رو تو بغلم گرفتم ک یدفه یه نفر از همون حفره اومد بیرون..یه پسر بچه بود...نکنه اون...
جیمین : این همون کیلر بانیه
یونگی : ا.ت روح کیلر بانی رو ب ارامش رسوند در کنارش پیش دوس دخترش برمیگرده..و روح دوتاشون از تو و ا.ت ممنونن
پسرا : یونگیییی
کوک : ولی..ا.ت..
کیلر بانی : با تو تونستم حس کنم دوباره دارم زندگی میکنم...و عشق بین تو و ا.ت تمام نشدنیه..و من اینو ازت گرفتم...الان میخوام تمام گناهایی ک کردم رو جبران کنم ( لبخند )
کیلر بانی بعد حرفش دستشو رو قفسه سینه ا.ت گزاشت و بعد اون زخم ا.ت کاملا خوب شد.ا.ت..حرفات همیشه قشنگ بود..ادم هر چقد بد باشه بازم احساسات داره حتی اگه طرف قاتل باشه...ب یونگی نگا کردم
کوک : تو ب خاطر همین مردی؟
یونگی : اوهوم..ولی جاش خودکشی کردم
کیلر بانی : اگه میتونستم دوستتونو هم بهتون میدادم..ولی..اون کار جین هو هست
جیمین : جین هو؟
کیلر بانی : دوستم...منم کیونگسو...اگه میتونستم دوستتونو برمیگردوندم ولی جین هو نیستش
جین هو : کی گفته نیستم
دختر بچه اومد دست یونگی رو گرف..ینی..همه چی درست شد..یونگی هم برگشت..
کوک : شما دوتا چی میشه
جین هوو : اینجا میمونیم تا دوباره بمیریم
کوک : اخه چرا..شما الان یه زندگی جدید شروع کردین..و هنوز بچه این
کیونگسو : از ما بدت نمیاد؟..ما در حقتون بد کردیم
کوک : ولی درستش کردین..ادم هر چقد بد باشه بازم احساسات داره
کیونگسو : ازت ممنونم...جونگ کوک هیونگ
ا.ت چشاشو باز کرد
ا.ت : ک..کوک؟
کوک : ا.ت..ا.تتتت تو خوبیییی
ا.ت : اره خوبم...ولی...
کوک : منم خوبم...
ا.ت : چشمات..دیگ سیاه نیستن
کوک : تو منو نجات دادی..کیونگسو هم تو رو نجات دادن
ا.ت : کیونگسو؟
کوک : کیلر بانی
ا.ت : اها..ینی..همه چی درست شد
کوک : اوهوم
ا.ت رو محکم بغل کردم
ا.ت : مثل اینکه یونگی هم برگشت
یونگی : یادم باشه بت بگم واسم موچی درس کنی
ا.ت : شما دوتا هم بیاین بامون...
جین هو : ما؟
ا.ت : اوهوم
جین هو: خب..باشه..ممنون اونی
ا.ت :( خنده )
از زبان ا.ت
کی فکرشو میکرد دوتا روح سیاه میتونن دوتا فرشته هم باشن...خوبش اینه که اونا هم دوباره انسان شدن...یونگی هم بعد این همه سال برگشت پیشمون...و منم کنار بانی کوچولومم...تهیونگ هم چند روزه خیلی عوض شده اصن انگار اون تهیونگ خشن قبلی نیس..در کل زندگیم از قبل قشنگ تر شده
جیمین : ا.ت...
جیهوپ : م..مرد؟
تهیونگ : ا.ت..ق..قرار نبود همچین اتفاقی بیفته( گریه )
جین : جونشو ب خاطر کوک داد...
کوک برگشته بود ب حالت عادیش..انگار روح کیلر بانی دیگه نیس...هوا روشن شده..ینی..همه چی تموم شد..این راهش بود؟..
کوک : من اونو..با دستای خودم کشتم...
از زبان کوک
ا.ت رو تو بغلم گرفتم ک یدفه یه نفر از همون حفره اومد بیرون..یه پسر بچه بود...نکنه اون...
جیمین : این همون کیلر بانیه
یونگی : ا.ت روح کیلر بانی رو ب ارامش رسوند در کنارش پیش دوس دخترش برمیگرده..و روح دوتاشون از تو و ا.ت ممنونن
پسرا : یونگیییی
کوک : ولی..ا.ت..
کیلر بانی : با تو تونستم حس کنم دوباره دارم زندگی میکنم...و عشق بین تو و ا.ت تمام نشدنیه..و من اینو ازت گرفتم...الان میخوام تمام گناهایی ک کردم رو جبران کنم ( لبخند )
کیلر بانی بعد حرفش دستشو رو قفسه سینه ا.ت گزاشت و بعد اون زخم ا.ت کاملا خوب شد.ا.ت..حرفات همیشه قشنگ بود..ادم هر چقد بد باشه بازم احساسات داره حتی اگه طرف قاتل باشه...ب یونگی نگا کردم
کوک : تو ب خاطر همین مردی؟
یونگی : اوهوم..ولی جاش خودکشی کردم
کیلر بانی : اگه میتونستم دوستتونو هم بهتون میدادم..ولی..اون کار جین هو هست
جیمین : جین هو؟
کیلر بانی : دوستم...منم کیونگسو...اگه میتونستم دوستتونو برمیگردوندم ولی جین هو نیستش
جین هو : کی گفته نیستم
دختر بچه اومد دست یونگی رو گرف..ینی..همه چی درست شد..یونگی هم برگشت..
کوک : شما دوتا چی میشه
جین هوو : اینجا میمونیم تا دوباره بمیریم
کوک : اخه چرا..شما الان یه زندگی جدید شروع کردین..و هنوز بچه این
کیونگسو : از ما بدت نمیاد؟..ما در حقتون بد کردیم
کوک : ولی درستش کردین..ادم هر چقد بد باشه بازم احساسات داره
کیونگسو : ازت ممنونم...جونگ کوک هیونگ
ا.ت چشاشو باز کرد
ا.ت : ک..کوک؟
کوک : ا.ت..ا.تتتت تو خوبیییی
ا.ت : اره خوبم...ولی...
کوک : منم خوبم...
ا.ت : چشمات..دیگ سیاه نیستن
کوک : تو منو نجات دادی..کیونگسو هم تو رو نجات دادن
ا.ت : کیونگسو؟
کوک : کیلر بانی
ا.ت : اها..ینی..همه چی درست شد
کوک : اوهوم
ا.ت رو محکم بغل کردم
ا.ت : مثل اینکه یونگی هم برگشت
یونگی : یادم باشه بت بگم واسم موچی درس کنی
ا.ت : شما دوتا هم بیاین بامون...
جین هو : ما؟
ا.ت : اوهوم
جین هو: خب..باشه..ممنون اونی
ا.ت :( خنده )
از زبان ا.ت
کی فکرشو میکرد دوتا روح سیاه میتونن دوتا فرشته هم باشن...خوبش اینه که اونا هم دوباره انسان شدن...یونگی هم بعد این همه سال برگشت پیشمون...و منم کنار بانی کوچولومم...تهیونگ هم چند روزه خیلی عوض شده اصن انگار اون تهیونگ خشن قبلی نیس..در کل زندگیم از قبل قشنگ تر شده
۳۱۶.۲k
۳۱ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.