part:³
part:³
(اسلاید دو لباس لونا برای بیرون رفتن با دوستاش )
چشمام سیاهی رفت و دیگه چیزی نفهمیدم
ویو هیونجین
تو حیا یکی از بچه هاسر لونا رو زخم کرد و دیدم لونا داره دنبالش میره یهو همه بچه ها جیغ زدن برگشتم دیدم لونا غش کرده
رفتم سمتش و بغلش کردم و بردم به سمت بیمارستان و بعد چند ساعت دکتر اومد و گفت
د:حالشون خوبه ولی به سرشون کمی ضربه خورده و اینکه الان دیگه بهوش میاد
_ممنون خدانگهدار
دکتر رفت و منم رفتم به سمت اتاق لونا و رفتم داخل کنارش رو صندلی نشستم و بهش خیره بودم
خدایا این دختره چقدر زیباست لباش،بینیش،حالت صورتش ،مخصوصا چشماش دلمو برده
یهو بیدار و شد و همه چی رو فهمید و من بردم به خونش ولی خونش بزرگ بود عمارت بود فکر کنم پولداره
+خدانگهدار
_بای
رفتم تو عمارت که مامان بابام گیر دادن که صورتت چیشده مدرسه گفته
وای بگو فضولید
رفتم رو تختم دراز کشیدم
دوهفته بعد
تو این دوهفته اتفاق خاصی نیوفتاد
امروز با صدای الارم گوشیم بیدار شدم و رفتم اماده شدم و هودی مو پوشیدم و و رفتم به سمت مدرسه و رفتم داخل به بچه ها سلام دادم و کنار هیون نشستم و بهش گفتم
+سلام هیون شمارتو بده
_سلام عامممم...باشه بیا
شمارشو داد
رفتم به دوستام که دو نفر بودن و اسمشون یونا و جیا بود و صمیمی بودیم گفتم بریم شهر بازیاونا هم قبول کردن و بعد رفتم کنار هیون نشستم باز و بهش گفتم
+هیون
_بله
+من و دوستام میریم بیرون و توهم دوتا از دوستات بیار البته میریم شهر بازی
_باشه ولی مگه بچه ای
زد زیر خنده
+اوسکل
_خب ساعت چند
+امشب ساعت ۷
_اها باشه
زنگ آخرم خورد و رفتم خونه و دیدم ساعت ۲ هست ناهار خوردم و رفتم خوابیدم و ساعت ۵ و نیم بیدار شدم و رفتم دوش گرفتم و لباسمو پوشیدم و کفش های جردنمو پوشیدم و کمی آرایش کردم و با جیپم رفتم طرف خونه جیا و یونا و سوارشدن و بعد نیم ساعت رسیدیم شهر بازی و ماشینو پارک کردم و زنگ زدم به هیون
+الو سلام کجایی
_ما جلو شهر بازی وایسادیم
+بزارررر اها دیدمت
الان ساعت ۸ شده بود
رفتیم سمت اونا و هیون دوتا دوست خفن داشت وای هیون چه دافی شده
چی میگی لونا ول کن
+سلام
_سلام
+معرفی میکنم دوستام جیا و یونا
همه گفتن:خوشبختیم
_منم معرفی میکنم هان و فیلیکس
همه باهم:خوشبختیم
+خب بریم داخل
رفتیم داخل و سوار شدیم و من تصمیم گرفتم برم اتاق فرار
بچه ها قبول نکردن
+پس من تنها میرم
_نه منم میام
+باشه
با هیون رفتی اتاق فرار و...
امیدوارم خوشتون بیاد 💜😈
(بقیه رو فردا میزارم)
(اسلاید دو لباس لونا برای بیرون رفتن با دوستاش )
چشمام سیاهی رفت و دیگه چیزی نفهمیدم
ویو هیونجین
تو حیا یکی از بچه هاسر لونا رو زخم کرد و دیدم لونا داره دنبالش میره یهو همه بچه ها جیغ زدن برگشتم دیدم لونا غش کرده
رفتم سمتش و بغلش کردم و بردم به سمت بیمارستان و بعد چند ساعت دکتر اومد و گفت
د:حالشون خوبه ولی به سرشون کمی ضربه خورده و اینکه الان دیگه بهوش میاد
_ممنون خدانگهدار
دکتر رفت و منم رفتم به سمت اتاق لونا و رفتم داخل کنارش رو صندلی نشستم و بهش خیره بودم
خدایا این دختره چقدر زیباست لباش،بینیش،حالت صورتش ،مخصوصا چشماش دلمو برده
یهو بیدار و شد و همه چی رو فهمید و من بردم به خونش ولی خونش بزرگ بود عمارت بود فکر کنم پولداره
+خدانگهدار
_بای
رفتم تو عمارت که مامان بابام گیر دادن که صورتت چیشده مدرسه گفته
وای بگو فضولید
رفتم رو تختم دراز کشیدم
دوهفته بعد
تو این دوهفته اتفاق خاصی نیوفتاد
امروز با صدای الارم گوشیم بیدار شدم و رفتم اماده شدم و هودی مو پوشیدم و و رفتم به سمت مدرسه و رفتم داخل به بچه ها سلام دادم و کنار هیون نشستم و بهش گفتم
+سلام هیون شمارتو بده
_سلام عامممم...باشه بیا
شمارشو داد
رفتم به دوستام که دو نفر بودن و اسمشون یونا و جیا بود و صمیمی بودیم گفتم بریم شهر بازیاونا هم قبول کردن و بعد رفتم کنار هیون نشستم باز و بهش گفتم
+هیون
_بله
+من و دوستام میریم بیرون و توهم دوتا از دوستات بیار البته میریم شهر بازی
_باشه ولی مگه بچه ای
زد زیر خنده
+اوسکل
_خب ساعت چند
+امشب ساعت ۷
_اها باشه
زنگ آخرم خورد و رفتم خونه و دیدم ساعت ۲ هست ناهار خوردم و رفتم خوابیدم و ساعت ۵ و نیم بیدار شدم و رفتم دوش گرفتم و لباسمو پوشیدم و کفش های جردنمو پوشیدم و کمی آرایش کردم و با جیپم رفتم طرف خونه جیا و یونا و سوارشدن و بعد نیم ساعت رسیدیم شهر بازی و ماشینو پارک کردم و زنگ زدم به هیون
+الو سلام کجایی
_ما جلو شهر بازی وایسادیم
+بزارررر اها دیدمت
الان ساعت ۸ شده بود
رفتیم سمت اونا و هیون دوتا دوست خفن داشت وای هیون چه دافی شده
چی میگی لونا ول کن
+سلام
_سلام
+معرفی میکنم دوستام جیا و یونا
همه گفتن:خوشبختیم
_منم معرفی میکنم هان و فیلیکس
همه باهم:خوشبختیم
+خب بریم داخل
رفتیم داخل و سوار شدیم و من تصمیم گرفتم برم اتاق فرار
بچه ها قبول نکردن
+پس من تنها میرم
_نه منم میام
+باشه
با هیون رفتی اتاق فرار و...
امیدوارم خوشتون بیاد 💜😈
(بقیه رو فردا میزارم)
۸.۰k
۱۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.