وانشات مرگ تا عشق پارت ۵
چشمام باز کردن توی بیمارستان بودم .
حالم خیلی بد بود به زور با دستگاه نفس می کشیدم.
که یه پلیس زن وارد اتاق شد .
ازم پرسید چه اتفاقی افتاده همه ماجرا گفتم .
گفت :بدلیل سرپرستی بد شمارا به پرورشگاه جوانان منتقل میکنیم .
(فردا)
امروز از بیمارستان مرخص میشم به پرورشگاه میرم.
از بیمارستان اومدم بیرون که یک خانم و یک آقا آوردن پیش من مشخصات من را پرسیدن :
من ات ۱۶ سالمه
تا چند ماه پیش با پدرم زندگی میکردم که بقیه ماجرا را خودتون می دانید.
خانمی که از مشخصات خاست گفت برم و سوار ون بشم .
راه افتادیم به سمت پرورشگاه .
رسیدیم .
یه حس خوبی به اینجا داشتن از ون پیاده شدم و پشت سر اون خانم و آقا راه افتادم که وقتی رفتم داخل با جمعیت کم هم سن سالای خودم روبه رو شدم .
خودمو بهشون معرفی کردم.
اون ها هم همین کار را کردن .
رفتم داخل خانمی که باهامون بود اسمش خانم جوکیونگ بود . یکم سرد بود ولی حس خوبی بهش داشتم.
حالم خیلی بد بود به زور با دستگاه نفس می کشیدم.
که یه پلیس زن وارد اتاق شد .
ازم پرسید چه اتفاقی افتاده همه ماجرا گفتم .
گفت :بدلیل سرپرستی بد شمارا به پرورشگاه جوانان منتقل میکنیم .
(فردا)
امروز از بیمارستان مرخص میشم به پرورشگاه میرم.
از بیمارستان اومدم بیرون که یک خانم و یک آقا آوردن پیش من مشخصات من را پرسیدن :
من ات ۱۶ سالمه
تا چند ماه پیش با پدرم زندگی میکردم که بقیه ماجرا را خودتون می دانید.
خانمی که از مشخصات خاست گفت برم و سوار ون بشم .
راه افتادیم به سمت پرورشگاه .
رسیدیم .
یه حس خوبی به اینجا داشتن از ون پیاده شدم و پشت سر اون خانم و آقا راه افتادم که وقتی رفتم داخل با جمعیت کم هم سن سالای خودم روبه رو شدم .
خودمو بهشون معرفی کردم.
اون ها هم همین کار را کردن .
رفتم داخل خانمی که باهامون بود اسمش خانم جوکیونگ بود . یکم سرد بود ولی حس خوبی بهش داشتم.
۲۰.۳k
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.