عشق مافیایی
عشق مافیایی
P23
ا.ت:وای ببخشید مامان ببخشید هیشش
جونگکوک:همه یهو با شتاب رفتیم سمت در اتاق تا دستگیره درو کشیدم و پر باز شد یه نفس راحت کشیدم...چیشدد
جیمین: برگامون ریخت
ا.ت:هیچی نشد در بسته شد
تهیونگ:پوفففف
ا.ت:دردد...کانیاروبغل کردم و از اتاق اومدم بیرون رفتم پایین و کانیا رو روی زمین گذاشتم و تا با اسباب بازیاش بازی کنه اعضا هم رفتن داخل اتاق کارشون منم از اونجایی که دلم درد میکرد یه کیسه آب گرم گرفتم و گذاشتم رو دلم و روی مبل دراز کشیدم
هه را: خبی
ا.ت:بنظرت خوبم
هه را:نه
ا.ت:آییی آجوما
آجوما:جانم
ا.ت:میشه یه دمنوش میزاری برام
آجوما:حتما عزیزم هه را جان شما هم میخوای
هه را:نه ممنون
ا.ت:تا آماده شه من میرم حیاط...وقتی رفتم حیاط دیدم دوتا از بادیگاردا رو زمین افتادن و وقتی خواستم برگردم داخل خونه یکی از پشت جلو دهنم یه دستمال گذاشت و بیهوش شدم
P23
ا.ت:وای ببخشید مامان ببخشید هیشش
جونگکوک:همه یهو با شتاب رفتیم سمت در اتاق تا دستگیره درو کشیدم و پر باز شد یه نفس راحت کشیدم...چیشدد
جیمین: برگامون ریخت
ا.ت:هیچی نشد در بسته شد
تهیونگ:پوفففف
ا.ت:دردد...کانیاروبغل کردم و از اتاق اومدم بیرون رفتم پایین و کانیا رو روی زمین گذاشتم و تا با اسباب بازیاش بازی کنه اعضا هم رفتن داخل اتاق کارشون منم از اونجایی که دلم درد میکرد یه کیسه آب گرم گرفتم و گذاشتم رو دلم و روی مبل دراز کشیدم
هه را: خبی
ا.ت:بنظرت خوبم
هه را:نه
ا.ت:آییی آجوما
آجوما:جانم
ا.ت:میشه یه دمنوش میزاری برام
آجوما:حتما عزیزم هه را جان شما هم میخوای
هه را:نه ممنون
ا.ت:تا آماده شه من میرم حیاط...وقتی رفتم حیاط دیدم دوتا از بادیگاردا رو زمین افتادن و وقتی خواستم برگردم داخل خونه یکی از پشت جلو دهنم یه دستمال گذاشت و بیهوش شدم
۳.۳k
۲۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.