رمان
#میشد_نخواست پارت۷
الیسا:ام یاعیز
یاعیز:بله!
الیسا:میگم تا حالا کسیو دوست داشتی؟
یاعیز:نه
الیسا:الان چی؟
یاعیز:نه
الیسا:بهم بگو خجالت نکش
یاعیز:گفتم نه دیگه
الیسا:اوم ببخشید
لیا:قهوه حاضر نشد
...
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
چاعان:توانا!
توانا:بله داداش
چاعان:میرم بیرون کار دارم
توانا:منم بیاممم؟
چاعان:باشه
°♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
لیا:یاعیز منو الیسا میریم بیرون
یاعیز:باشه خوش بگذره
الیسا:ام یاعیز توام میخوای بیا
یاعیز:ن ممنون
°°°°°°°°°°¤¤°°°°°°°°°°°°¤¤°°°°°°
الیسا:لیا
لیا:جانم
الیسا:باید یه چیزی بت بگم
لیا:بگو
الیسا:....
الیسا:ام یاعیز
یاعیز:بله!
الیسا:میگم تا حالا کسیو دوست داشتی؟
یاعیز:نه
الیسا:الان چی؟
یاعیز:نه
الیسا:بهم بگو خجالت نکش
یاعیز:گفتم نه دیگه
الیسا:اوم ببخشید
لیا:قهوه حاضر نشد
...
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
چاعان:توانا!
توانا:بله داداش
چاعان:میرم بیرون کار دارم
توانا:منم بیاممم؟
چاعان:باشه
°♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
لیا:یاعیز منو الیسا میریم بیرون
یاعیز:باشه خوش بگذره
الیسا:ام یاعیز توام میخوای بیا
یاعیز:ن ممنون
°°°°°°°°°°¤¤°°°°°°°°°°°°¤¤°°°°°°
الیسا:لیا
لیا:جانم
الیسا:باید یه چیزی بت بگم
لیا:بگو
الیسا:....
۶۷۴
۱۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.