my boyfriend is girl
Part.19
پرش زمانی به ساعت ۱۰ صبح
ویو هان
چشمام رو باز کردم، امروز خیلی خوابیده بودم، سرم هنوزم بهخاطر الکلهایی که دیشب خورده بودم درد میکرد.
حتما مینهو تا الان اومده ، باید بدم لباساش رو بهش برگردونم.
هان از روی تختش بلند شد و لباس لینو رو تا زد و داخل یه پاکت گذاشت و به طبقهی پایین رفت.
ویو کافه
چان : همیشه وفتی ظهر میشه، مشتریا کمتر میشن و شب دوباره میان.
لینو : اره، خب کی دوست داره برای نهار قهوه بخوره.
چان : سلام عزیزم، بالاخره بیدار شدی.
هان : اوهوم، سلام چانی.
چان : چیزی میخوری برات بیارم؟
هان : اره، لاته و میز کیک شکلاتی، با شکلات اضافه
چان : الان برات میارم
لینو : میخوای من برم درست کنم؟
چان : این داداش کوچولوی من یکم زیادی سختگیره حتی چیزایی که سونگمین درست میکنه هم بهندرت میخوره، پس بهتره خودم براش درست کنم.
لینو : اهان ،باشه.
ویو لینو
چان رفت و من و اون تنها شدیم، فقط ما دونفر تو کافه بودیم، احساس معذب بودن داشتم پیشش، کاملا میتونستم حس کنم که از من خوشش نمیاد، خواهرش و اونیکی داداشش خیلی رفتار دوستانهتری داشتن.
تو همین فکرا بودم که صدام زد.
هان : تو اسمت چی بود؟
لینو : مینهو
هان : اهان، خب بیا اینجا ببینم(با لحن دستوری)
لینو : بله؟
چیزی میخوای برات بیارم؟
هان پاکتی که دستش بود رو روی میز گذاشت و با صدای آروم رو به لینو کرد و گفت ،
هان : آبجیم همه چی رو بهم گفت و گفت از طرفش ازت تشکر و معذرت خواهی کنم ، اینم هودیایه که صبح از تو کمدت برداشتهبود. گفت چون سردش میشد اینو پوشید.
لینو : اهان، از طرف منم ازش تشکر کن.
هان : اون آبجیم اومدم از طرفش حرف زدم، تو کی هستی که به من میگی چیکار کنم؟
خودت دست داری، زبونم داری میتونی خودت بهش بگی.
لینو : باشه، خودم ازش تشکر میکنم.
چان : میبینم داری با مینهو حرف میزنی.
هان با دستش به لینو اشاره کرد که بره اونور تر.
هان : چرا اینقدر دیر آوردیش، گشنمههههه
چان : بفرما عزیزم.
هان با چنگال یهتیکه چیزکیک جدا کرد و اونو تو دهنش گذاشت.
هان : اه،چرا اینقدر تلخه؟
چان : خودت گفتی شکلاتش زیاد باشه.
هان : ولی این خیلی تلخه، من شکلات شیرین میخوام.
چان : یکی دیگه برات درست کنم؟
هان : اره، بیارش اتاقم.
و بعد از روی صندلی بلند شد و به طبقهی بالا رفت.
پرش زمانی به ساعت ۱۰ صبح
ویو هان
چشمام رو باز کردم، امروز خیلی خوابیده بودم، سرم هنوزم بهخاطر الکلهایی که دیشب خورده بودم درد میکرد.
حتما مینهو تا الان اومده ، باید بدم لباساش رو بهش برگردونم.
هان از روی تختش بلند شد و لباس لینو رو تا زد و داخل یه پاکت گذاشت و به طبقهی پایین رفت.
ویو کافه
چان : همیشه وفتی ظهر میشه، مشتریا کمتر میشن و شب دوباره میان.
لینو : اره، خب کی دوست داره برای نهار قهوه بخوره.
چان : سلام عزیزم، بالاخره بیدار شدی.
هان : اوهوم، سلام چانی.
چان : چیزی میخوری برات بیارم؟
هان : اره، لاته و میز کیک شکلاتی، با شکلات اضافه
چان : الان برات میارم
لینو : میخوای من برم درست کنم؟
چان : این داداش کوچولوی من یکم زیادی سختگیره حتی چیزایی که سونگمین درست میکنه هم بهندرت میخوره، پس بهتره خودم براش درست کنم.
لینو : اهان ،باشه.
ویو لینو
چان رفت و من و اون تنها شدیم، فقط ما دونفر تو کافه بودیم، احساس معذب بودن داشتم پیشش، کاملا میتونستم حس کنم که از من خوشش نمیاد، خواهرش و اونیکی داداشش خیلی رفتار دوستانهتری داشتن.
تو همین فکرا بودم که صدام زد.
هان : تو اسمت چی بود؟
لینو : مینهو
هان : اهان، خب بیا اینجا ببینم(با لحن دستوری)
لینو : بله؟
چیزی میخوای برات بیارم؟
هان پاکتی که دستش بود رو روی میز گذاشت و با صدای آروم رو به لینو کرد و گفت ،
هان : آبجیم همه چی رو بهم گفت و گفت از طرفش ازت تشکر و معذرت خواهی کنم ، اینم هودیایه که صبح از تو کمدت برداشتهبود. گفت چون سردش میشد اینو پوشید.
لینو : اهان، از طرف منم ازش تشکر کن.
هان : اون آبجیم اومدم از طرفش حرف زدم، تو کی هستی که به من میگی چیکار کنم؟
خودت دست داری، زبونم داری میتونی خودت بهش بگی.
لینو : باشه، خودم ازش تشکر میکنم.
چان : میبینم داری با مینهو حرف میزنی.
هان با دستش به لینو اشاره کرد که بره اونور تر.
هان : چرا اینقدر دیر آوردیش، گشنمههههه
چان : بفرما عزیزم.
هان با چنگال یهتیکه چیزکیک جدا کرد و اونو تو دهنش گذاشت.
هان : اه،چرا اینقدر تلخه؟
چان : خودت گفتی شکلاتش زیاد باشه.
هان : ولی این خیلی تلخه، من شکلات شیرین میخوام.
چان : یکی دیگه برات درست کنم؟
هان : اره، بیارش اتاقم.
و بعد از روی صندلی بلند شد و به طبقهی بالا رفت.
۳۳۷
۲۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.