عشق ابدی پارت ۳۰
عشق ابدی پارت ۳۰
ویو یونگی
+چ..چی!؟
-شو..گو..لی(تیکه تیکه و کیوت)
از شدت کیوتی و خوشمزه حرف زدنش بوسه ای روی لباش گذاشتم که چشماش رو باز کرد
نگاهش کردم که صداش رو شنیدم . با خودش داشت حرف میزد
"شوگا ممنون ، واقعا خوشحالم که تو هستی ؛ پسر تو همه چیت عالیه . قیافه ات ، لبات ، موهات ، چشمات ، گردنت ، طعمت ، بدنت ، اسمت ، صدات ، خوشگلیت و...
همه چیت عالیه عشق من ."
همه ی حرفاش رو میشنیدم . داشتم ذوب میشدم . نمیدونست همه حرفاش رو میشنوم
بوسش کردم و تو بغلم گرفتمش
-حتی بغلاتم عالیه (خیلی آروم)
+جیمینا ، بخواب .(مهربون)
انقدر بوسش کردم که خوابش برد...
منم تو همون حالت خوابم برد .
نمیدونم چقدر خواب بودم که با صدای رعد و برق بیدار شدم .
هنوز ویندوزم بالا نیومده بود . به جیمین یه نگاه انداختم که دیدم خوابه هنوز
یکم نشستم نگاهش کردم . چون خیلی خوشگل شده بود . حتی تو خواب هم زیبا هست
یه رعد و برق خیلی بلند زد که جیمین با وحشت از خواب پرید .
خیلی هل کرده بود . سعی کردم آرومش کنم
-یونگی...یونگی چی بود؟ چیشد؟ خ..خوبی؟ یو..یونگی؟!
+جیمین آروم باش ، آروم باش . هیچی نیست . رعد و برق بود
همینطور دور خودش میچرخید و هل کرده بود . گرفتمش و سرش رو گذاشتم رو سینه ام . یکم که آروم شد نگاهم کرد .
-صدای چی بود یونگیا؟
+صدای رعد و برق بود
-هوففف
یکم رو تخت نشست و بعد هم گفت بریم پایین
-بیا بریم پایین یه چیزی بخوریم
+یه فیلمی هم ببینیم
-ولی من انتخاب میکنم .
+اوکی (خنده)
رفتیم پایین و منم رفتم سراغ خوراکی ها
+جیمینا خوراکی ها رو کجا میزاری؟
-تو کشو دومیه
+ چقدر میخوری .
اینم پارت سوم 🫣🫶🏻
ویو یونگی
+چ..چی!؟
-شو..گو..لی(تیکه تیکه و کیوت)
از شدت کیوتی و خوشمزه حرف زدنش بوسه ای روی لباش گذاشتم که چشماش رو باز کرد
نگاهش کردم که صداش رو شنیدم . با خودش داشت حرف میزد
"شوگا ممنون ، واقعا خوشحالم که تو هستی ؛ پسر تو همه چیت عالیه . قیافه ات ، لبات ، موهات ، چشمات ، گردنت ، طعمت ، بدنت ، اسمت ، صدات ، خوشگلیت و...
همه چیت عالیه عشق من ."
همه ی حرفاش رو میشنیدم . داشتم ذوب میشدم . نمیدونست همه حرفاش رو میشنوم
بوسش کردم و تو بغلم گرفتمش
-حتی بغلاتم عالیه (خیلی آروم)
+جیمینا ، بخواب .(مهربون)
انقدر بوسش کردم که خوابش برد...
منم تو همون حالت خوابم برد .
نمیدونم چقدر خواب بودم که با صدای رعد و برق بیدار شدم .
هنوز ویندوزم بالا نیومده بود . به جیمین یه نگاه انداختم که دیدم خوابه هنوز
یکم نشستم نگاهش کردم . چون خیلی خوشگل شده بود . حتی تو خواب هم زیبا هست
یه رعد و برق خیلی بلند زد که جیمین با وحشت از خواب پرید .
خیلی هل کرده بود . سعی کردم آرومش کنم
-یونگی...یونگی چی بود؟ چیشد؟ خ..خوبی؟ یو..یونگی؟!
+جیمین آروم باش ، آروم باش . هیچی نیست . رعد و برق بود
همینطور دور خودش میچرخید و هل کرده بود . گرفتمش و سرش رو گذاشتم رو سینه ام . یکم که آروم شد نگاهم کرد .
-صدای چی بود یونگیا؟
+صدای رعد و برق بود
-هوففف
یکم رو تخت نشست و بعد هم گفت بریم پایین
-بیا بریم پایین یه چیزی بخوریم
+یه فیلمی هم ببینیم
-ولی من انتخاب میکنم .
+اوکی (خنده)
رفتیم پایین و منم رفتم سراغ خوراکی ها
+جیمینا خوراکی ها رو کجا میزاری؟
-تو کشو دومیه
+ چقدر میخوری .
اینم پارت سوم 🫣🫶🏻
۱.۹k
۰۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.