"تک پارتی اشک های خونین"
(درخواستی)
تهیونگ:ا.ت درو باز کن...ا.ت میگم درو باز کن!(باداد)
ا.ت با هر دادی که تهیونگ میزد بلند تر داد میزد بیشتر پاهاشو زمین میکوبید.
تهیونگ دستشو لای موهاش میبره و سعی میکنه آروم باشه:ا.ت؟...ا.ت عزیزم؟ بیا بیرون باهم صحبت کنیم...توضیح میدم!
ا.ت سرشو بین دوتا دستاش میگیره و بلند تر جیغ میزنه:به من نگو عزیزمممممم دهن کثیفتو ببند کیم تهیونگ!دهنتو ببندددددد برو گمشو پیش همون هرزه! گمشوووو
تهیونگ:ا.ت اگه در رو باز نکنی محبورم در رو بشکنم!
ا.ت دست از جیغ کشیدن برمیداره و آروم روی دیوار سر میخوره و روی زمین میشینه...:چرا...چرا تهیونگ؟...من فقط برای دیدن پدر مادرم رفته بودم...اگه میدونستم اینجوری میشه هیچوقت نمیرفتم...هیچوقت!...
تهیونگ یهو عصبانیتش تبدیل به اشک و غم میشه...روی زمین میشینه و همراه ا.ت اشک میریزه...:حتی اجازهی توضیح هم بهم نمیدی ...
ا.ت:چه توضیحی تهیونگ؟ چه توضیحی لعنتی؟ میخوای از شب عالیت با اون هرزه برام توضیح بدی؟ ها؟ جواب بده!(باداد)
تهیونگ:تو یک ماه تمام نبودی ! یک ماه تمام! اینقدر رفع دلتنگیت طول کشید؟
ا.ت:اینقدر بی ارزش بودم که تو یک ماه منو فروختی!
تهیونگ:من مجبور بودم !(باداد)
ا.ت:چی داری میگی تهیونگ؟
تهیونگ:حالم بد بود و توام تو کره نبودی! یک ماه تمام این دردو تحمل کردم دیگه نمیتونستم!
ا.ت:هع...وقتایی که تو چهل پنجاه روز برای کار کردن روی موزیک ویدیو خونه نبودی...مگه من بهت خیانت کرد؟ مگه من رفتم با یه پسر دیگه بخوابم!؟ جواب بده! منم میتونستم اینکارو بکنم! میتونستم زیر یه پسر دیگه ناله کنم تهیونگ!....ولی.ولی من عاشق تویه لعنتیم...عاشق تویه هوس باز...
تهیونگ:بس کن ا.ت !درو باز کن!
تهیونگ داشت آماده میشد درو بشکنه که در به آرومی باز شد...
همهی وسایل اتاق شکسته بود...ا.ت انقدر خودشو زده بود که سرو صورتش خونی شده بود...
تهیونگ:ا.ا...ا.ت؟ چه بلایی سر خودت آوردی...
ا.ت لبخند تلخی زد و گفت: در برابر کاری که باهام کردی هیچی نبود آقای کیم تهیونگ...هیچی!
آخرین قطره اشکی که برای ا.ت مونده بود با خون روی صورتش قاطی شد و روی گونه هاس چکید...
تهیونگ نشست و موهای ا.ت رو پشت گوشش برد...نگاهی به صورت زخمیش کرد و اونو تو بغلش فشرد...
تهیونگ:منو ببخشید خانم کیم ا.ت...که بهت ضربه زدم...اما هیچکس تو قلبم به جز تو جایی نداره!
ا.ت: لعنت بهت...لعنت بهت تهیونگ که حتی تو بدترین وضعیت هم میتونی دلمو ببری:)
تهیونگ:ا.ت درو باز کن...ا.ت میگم درو باز کن!(باداد)
ا.ت با هر دادی که تهیونگ میزد بلند تر داد میزد بیشتر پاهاشو زمین میکوبید.
تهیونگ دستشو لای موهاش میبره و سعی میکنه آروم باشه:ا.ت؟...ا.ت عزیزم؟ بیا بیرون باهم صحبت کنیم...توضیح میدم!
ا.ت سرشو بین دوتا دستاش میگیره و بلند تر جیغ میزنه:به من نگو عزیزمممممم دهن کثیفتو ببند کیم تهیونگ!دهنتو ببندددددد برو گمشو پیش همون هرزه! گمشوووو
تهیونگ:ا.ت اگه در رو باز نکنی محبورم در رو بشکنم!
ا.ت دست از جیغ کشیدن برمیداره و آروم روی دیوار سر میخوره و روی زمین میشینه...:چرا...چرا تهیونگ؟...من فقط برای دیدن پدر مادرم رفته بودم...اگه میدونستم اینجوری میشه هیچوقت نمیرفتم...هیچوقت!...
تهیونگ یهو عصبانیتش تبدیل به اشک و غم میشه...روی زمین میشینه و همراه ا.ت اشک میریزه...:حتی اجازهی توضیح هم بهم نمیدی ...
ا.ت:چه توضیحی تهیونگ؟ چه توضیحی لعنتی؟ میخوای از شب عالیت با اون هرزه برام توضیح بدی؟ ها؟ جواب بده!(باداد)
تهیونگ:تو یک ماه تمام نبودی ! یک ماه تمام! اینقدر رفع دلتنگیت طول کشید؟
ا.ت:اینقدر بی ارزش بودم که تو یک ماه منو فروختی!
تهیونگ:من مجبور بودم !(باداد)
ا.ت:چی داری میگی تهیونگ؟
تهیونگ:حالم بد بود و توام تو کره نبودی! یک ماه تمام این دردو تحمل کردم دیگه نمیتونستم!
ا.ت:هع...وقتایی که تو چهل پنجاه روز برای کار کردن روی موزیک ویدیو خونه نبودی...مگه من بهت خیانت کرد؟ مگه من رفتم با یه پسر دیگه بخوابم!؟ جواب بده! منم میتونستم اینکارو بکنم! میتونستم زیر یه پسر دیگه ناله کنم تهیونگ!....ولی.ولی من عاشق تویه لعنتیم...عاشق تویه هوس باز...
تهیونگ:بس کن ا.ت !درو باز کن!
تهیونگ داشت آماده میشد درو بشکنه که در به آرومی باز شد...
همهی وسایل اتاق شکسته بود...ا.ت انقدر خودشو زده بود که سرو صورتش خونی شده بود...
تهیونگ:ا.ا...ا.ت؟ چه بلایی سر خودت آوردی...
ا.ت لبخند تلخی زد و گفت: در برابر کاری که باهام کردی هیچی نبود آقای کیم تهیونگ...هیچی!
آخرین قطره اشکی که برای ا.ت مونده بود با خون روی صورتش قاطی شد و روی گونه هاس چکید...
تهیونگ نشست و موهای ا.ت رو پشت گوشش برد...نگاهی به صورت زخمیش کرد و اونو تو بغلش فشرد...
تهیونگ:منو ببخشید خانم کیم ا.ت...که بهت ضربه زدم...اما هیچکس تو قلبم به جز تو جایی نداره!
ا.ت: لعنت بهت...لعنت بهت تهیونگ که حتی تو بدترین وضعیت هم میتونی دلمو ببری:)
۱۱۷.۰k
۱۵ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.