پارت ۸ فصل ۲-نفوذ infiltrate
نیلا ویو*
دیگه بعد از کلی نق زدن تو راه رسیدیم خونش...
ماشالله خونه نبود که عمارت بود... خیلی خفن بود خونش
یه در بزرگ مشکی داشت که دوتا بادیگارد کنار در وایساده بودن و تا کوک رسید درو باز کردن... دیوار های خونه از سنگ های گرون و براقی که تقریبا بین رنگ چوب و کرمی بودن بود.. خیلی خوشرنگ بود... وقتی وارد شدیم دو طرف گل کاری های قشنگی بود... یدونه درخت بید خیلی ناز که باد برگاش رو به رقص در می اورد...
اونطرف تر یه جایی بود تقریبا حوض مانند... یک فواره داشت که دقیقا رنگ دیوار های عمارت بود.. حیاط قشنگی داشت... خیلی باحال بود...
+کل این خونه مال خودته؟
-اهوم
+چه باحال
-اره دیگه خوبیای مافیا بودنه
+چی؟
-چی چی؟
+گفتی خوبیای مافیا بودن؟؟؟
-ن.. نه.. م... من کی گفتم؟؟؟
کوک ویو*
خاک تو سرمم ... الان داشتم خودمون رو لو میدادممم
باید به ته بگم یجوری جمعش کنیم...
+همین الان گفتی
-برو بابا.. توهم زدی.
+ایش*😒
نیلا ویو*
بعد که نزدیک ۳۰ متر تو حیاط رفت جلو به یه پارکینگ رسید
خدایااااا... اینجا همه ماشینارو دارهههه....
+ببینم تو گالری ماشین داری؟
-نوچ
+پس این همه ماشین مال کیه؟؟
-مال خودم
+هعی زندگی
-بدو بریم دیگه تقریبا داره غروب میشه... سرد میشه هوا تو هم هنوز لباسات خیسه؟
+اره*سرشو انداخته پایین و کیوت میگه( البته عمدی نیست)
کوک ویو*
وای خدایا... چرا حس میکنم میخوام برم لپشو بکشمممم... کوچولو وووو.... چالوندنیییی....
خیلی گوگولی ههههه... هی کوککککککک به خودت بیااا... خیر سرت تو یه مافیایی.. چجوری همچین چیزایی رو میگی؟؟؟؟ از الان به بعدم باید مثل یه مافیا باهاش برخ...
... گوشی زنگ خورد...
-بله..
$کوک منم.. ببین اولا واسه کاری که کردی بعدا حسابت رو میرسم... دوما هرکاری میکنی رخ مافیاییت رو بهش نشون نده..
-ول...
$همین که گفتم
-باشه*ناراحت و عصبانی
و قطع کرد...
نیلا ویو*
کوک داشت با یکی صحبت میکرد که اخرش یه دفعه عصبانی شد
پسره دیوونه چند شخصیتی...
+خب کجا باید درس بخونیم؟
-تو نمیخای لباسات رو عوض کنی؟
+لباس ندارم
-عاااا.. حالا چیک... اها.. لونا یه دو سه باری اومده اینجا میتونی لباساش رو بپوشی...
+باشه
-اون اتاق یه حموم هم داره اگه خواستی میتونی دوش بگیری
+باشه مرسی
چه یهو مهربون شد
ولش اصن به من چه... پسره چند شخصیتی😂
خودم از حرفم خندم گرفته بود...
سریع رفتم حموم یه دو گرفتم.. یکی ازون لباسایی که گفته بود مال اوناس رو پوشیدم...
+واتتتتت مگه چقد از من سایزش بزرگترههه
-چیشده؟
+اعه خجالت بکش همینطوری سرتو میندازی میای داخل... اگه لباس نداشتم چی؟؟؟
-ببخشید
+باشه.. ولی این لباسا چرا اینقد بزرگن؟
-خب تو کوچولییی اونا بزرگ نیستن
+یبار دیگه بهم بگو کوچولو
-کوچولو
+زرافه
-ها؟
+زرافه گردن دراز
-من زرافم؟
+اهوم
دیگه بعد از کلی نق زدن تو راه رسیدیم خونش...
ماشالله خونه نبود که عمارت بود... خیلی خفن بود خونش
یه در بزرگ مشکی داشت که دوتا بادیگارد کنار در وایساده بودن و تا کوک رسید درو باز کردن... دیوار های خونه از سنگ های گرون و براقی که تقریبا بین رنگ چوب و کرمی بودن بود.. خیلی خوشرنگ بود... وقتی وارد شدیم دو طرف گل کاری های قشنگی بود... یدونه درخت بید خیلی ناز که باد برگاش رو به رقص در می اورد...
اونطرف تر یه جایی بود تقریبا حوض مانند... یک فواره داشت که دقیقا رنگ دیوار های عمارت بود.. حیاط قشنگی داشت... خیلی باحال بود...
+کل این خونه مال خودته؟
-اهوم
+چه باحال
-اره دیگه خوبیای مافیا بودنه
+چی؟
-چی چی؟
+گفتی خوبیای مافیا بودن؟؟؟
-ن.. نه.. م... من کی گفتم؟؟؟
کوک ویو*
خاک تو سرمم ... الان داشتم خودمون رو لو میدادممم
باید به ته بگم یجوری جمعش کنیم...
+همین الان گفتی
-برو بابا.. توهم زدی.
+ایش*😒
نیلا ویو*
بعد که نزدیک ۳۰ متر تو حیاط رفت جلو به یه پارکینگ رسید
خدایااااا... اینجا همه ماشینارو دارهههه....
+ببینم تو گالری ماشین داری؟
-نوچ
+پس این همه ماشین مال کیه؟؟
-مال خودم
+هعی زندگی
-بدو بریم دیگه تقریبا داره غروب میشه... سرد میشه هوا تو هم هنوز لباسات خیسه؟
+اره*سرشو انداخته پایین و کیوت میگه( البته عمدی نیست)
کوک ویو*
وای خدایا... چرا حس میکنم میخوام برم لپشو بکشمممم... کوچولو وووو.... چالوندنیییی....
خیلی گوگولی ههههه... هی کوککککککک به خودت بیااا... خیر سرت تو یه مافیایی.. چجوری همچین چیزایی رو میگی؟؟؟؟ از الان به بعدم باید مثل یه مافیا باهاش برخ...
... گوشی زنگ خورد...
-بله..
$کوک منم.. ببین اولا واسه کاری که کردی بعدا حسابت رو میرسم... دوما هرکاری میکنی رخ مافیاییت رو بهش نشون نده..
-ول...
$همین که گفتم
-باشه*ناراحت و عصبانی
و قطع کرد...
نیلا ویو*
کوک داشت با یکی صحبت میکرد که اخرش یه دفعه عصبانی شد
پسره دیوونه چند شخصیتی...
+خب کجا باید درس بخونیم؟
-تو نمیخای لباسات رو عوض کنی؟
+لباس ندارم
-عاااا.. حالا چیک... اها.. لونا یه دو سه باری اومده اینجا میتونی لباساش رو بپوشی...
+باشه
-اون اتاق یه حموم هم داره اگه خواستی میتونی دوش بگیری
+باشه مرسی
چه یهو مهربون شد
ولش اصن به من چه... پسره چند شخصیتی😂
خودم از حرفم خندم گرفته بود...
سریع رفتم حموم یه دو گرفتم.. یکی ازون لباسایی که گفته بود مال اوناس رو پوشیدم...
+واتتتتت مگه چقد از من سایزش بزرگترههه
-چیشده؟
+اعه خجالت بکش همینطوری سرتو میندازی میای داخل... اگه لباس نداشتم چی؟؟؟
-ببخشید
+باشه.. ولی این لباسا چرا اینقد بزرگن؟
-خب تو کوچولییی اونا بزرگ نیستن
+یبار دیگه بهم بگو کوچولو
-کوچولو
+زرافه
-ها؟
+زرافه گردن دراز
-من زرافم؟
+اهوم
۴.۰k
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.