killer love
Part 3
/ویو کی جی/
نیم ساعت بود منتظرش بودم داشتم نگرانش میشدم دیگه داشتم کم کم تصمیم میگرفتم برم تو خونش که شاد و شنگول با یه شیرموز تو دستش اومد بیرون
بیبی بانی شیرینم مطمئنم وقتی مال من بشی دیگه جرات دیرکردن نمیکنی دیر کنی
سوار ماشین میشه و با سرعت رانندگی میکنه
دستمو به فرمون فشار میدم و سعی میکنم آروم باشم اگه چیزیش بشه قطعا نمیبخشمش
با عصبانیت ماشینو روشن میکنمو...
/ویو جونگکوک/
امروز رئیس قرار بود برگرده از وقتی من استخدام شده بودم ندیده بودمش اگه دیر کنم به فنا میرم مطمئنم
ساعتمو چک میکنم ده دیقه وقت داشتم و پونزده دیقه طول میکشید برسم شرکت بنابراین بیشتر گاز میدم
/فلش بک به نیم ساعت بعد/
/ویو جونگکوک/
وای وای ریدم تر زدم بدبخت شدم یدونه زدم پس کله خودم و بدو بدو وارد شرکت شدم
بلافاصله سوار آسانسور شدم وقتی وایساد مث جت لی پریدم بیرونننن و دویدم
نفس زنان از یوری پرسیدم
_خیلی دیر کردم نه؟
با لحن پر عشوهای میگه
+عیبی ندارع من پادرمیونیتو پیش رئیس می...
ادامه حرفشو نمیگه چون صدای بمی پشت سرم میشنوم
یوری یا ترس بهش خیره شده بود
رییس «=»
=پس تو کارمندی هستی که جرات کرده دیر کنه؟باید بهم التماس کنی که اخراجت نکنم بچه
با لحن تمسخر آمیزی میگم
_چرا باید التماس کنم برام مهم نیس اگه اخراجم کنی
=اوممم عجب بچهی زبون درازی معرفی کن
_جئون جونگکوک هستم رئیس و شما؟
=اسم رئیستو چرا باید بدونی
_چون توم مثل من یه انسانی
=خیلی خب سوهانم کیم سوهان
_خوشبختم
=خوبه
لبخندی میزنه و بعد گفتن این حرف با غرور ارامش سمت دفترش میره
+چطور تونستی باهاش اونطوری حرف بزنی
_اون آدم خاصی نیس که نیاز باشه ازش بترسم فوقش اینه که اخراج بشم
با لحنی پر از قر و فر و لوندی بهم میگه
+تو واقعا شجاعی کوکی
_هیچوقت اجازه ندادم اینجوری صدام کنی
+متاسفم مستر جئون
با بیخیالی از کنارش رد میشمو میرم تا به کارام برسم
/ویو راوی/
سوهان از پرخاشگری کارمندش ناراضی بود برای همین•••
شرط پارت بعدی
6 لایک
7 کامنت
/ویو کی جی/
نیم ساعت بود منتظرش بودم داشتم نگرانش میشدم دیگه داشتم کم کم تصمیم میگرفتم برم تو خونش که شاد و شنگول با یه شیرموز تو دستش اومد بیرون
بیبی بانی شیرینم مطمئنم وقتی مال من بشی دیگه جرات دیرکردن نمیکنی دیر کنی
سوار ماشین میشه و با سرعت رانندگی میکنه
دستمو به فرمون فشار میدم و سعی میکنم آروم باشم اگه چیزیش بشه قطعا نمیبخشمش
با عصبانیت ماشینو روشن میکنمو...
/ویو جونگکوک/
امروز رئیس قرار بود برگرده از وقتی من استخدام شده بودم ندیده بودمش اگه دیر کنم به فنا میرم مطمئنم
ساعتمو چک میکنم ده دیقه وقت داشتم و پونزده دیقه طول میکشید برسم شرکت بنابراین بیشتر گاز میدم
/فلش بک به نیم ساعت بعد/
/ویو جونگکوک/
وای وای ریدم تر زدم بدبخت شدم یدونه زدم پس کله خودم و بدو بدو وارد شرکت شدم
بلافاصله سوار آسانسور شدم وقتی وایساد مث جت لی پریدم بیرونننن و دویدم
نفس زنان از یوری پرسیدم
_خیلی دیر کردم نه؟
با لحن پر عشوهای میگه
+عیبی ندارع من پادرمیونیتو پیش رئیس می...
ادامه حرفشو نمیگه چون صدای بمی پشت سرم میشنوم
یوری یا ترس بهش خیره شده بود
رییس «=»
=پس تو کارمندی هستی که جرات کرده دیر کنه؟باید بهم التماس کنی که اخراجت نکنم بچه
با لحن تمسخر آمیزی میگم
_چرا باید التماس کنم برام مهم نیس اگه اخراجم کنی
=اوممم عجب بچهی زبون درازی معرفی کن
_جئون جونگکوک هستم رئیس و شما؟
=اسم رئیستو چرا باید بدونی
_چون توم مثل من یه انسانی
=خیلی خب سوهانم کیم سوهان
_خوشبختم
=خوبه
لبخندی میزنه و بعد گفتن این حرف با غرور ارامش سمت دفترش میره
+چطور تونستی باهاش اونطوری حرف بزنی
_اون آدم خاصی نیس که نیاز باشه ازش بترسم فوقش اینه که اخراج بشم
با لحنی پر از قر و فر و لوندی بهم میگه
+تو واقعا شجاعی کوکی
_هیچوقت اجازه ندادم اینجوری صدام کنی
+متاسفم مستر جئون
با بیخیالی از کنارش رد میشمو میرم تا به کارام برسم
/ویو راوی/
سوهان از پرخاشگری کارمندش ناراضی بود برای همین•••
شرط پارت بعدی
6 لایک
7 کامنت
۱.۳k
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.