داستان درون و بیرون (پارت ⁴²)
داستان درون و بیرون (پارت ⁴²)
🔵🌌💙🌌💙🌌💙🌌🔵
(سونیک🔵💙)
موقع صبحانه بود، چمس رو بیدار کردم، دستشو به دیوار گرفت و بلند شد. با هم رفتیم ناهار، واقعا احساس پشیمونی میکردم. اگه دارک نبود چمس زنده نمیموند! ناهارش رو خورد. دستش رو دیوار گرفت و رفت تو اتاق. من و ناکلز رفتیم ببینیم تو شهر خبری از دزدی هست یا نه.
(شدو 🖤🔴)
رفتم تو اتاق چمس. داشت به سقف نگاه میکرد، گفتم:(چیزی شده؟) گفت:(به نظرت مامان و بابای واقعی من کین؟) گفتم:(باید داخل پرونده قبولیت سرپرستی قسمت خانواده اصلی رو نگاه کنی) گفت:(احساس میکنم من دارک رو خیلی وقت پیش دیدم ولی یادم نمیاد!)
ادامه دارد...
#کمیک#رمان#داستان#سونیک#شدو#ناکلز#تیلز
🔵🌌💙🌌💙🌌💙🌌🔵
(سونیک🔵💙)
موقع صبحانه بود، چمس رو بیدار کردم، دستشو به دیوار گرفت و بلند شد. با هم رفتیم ناهار، واقعا احساس پشیمونی میکردم. اگه دارک نبود چمس زنده نمیموند! ناهارش رو خورد. دستش رو دیوار گرفت و رفت تو اتاق. من و ناکلز رفتیم ببینیم تو شهر خبری از دزدی هست یا نه.
(شدو 🖤🔴)
رفتم تو اتاق چمس. داشت به سقف نگاه میکرد، گفتم:(چیزی شده؟) گفت:(به نظرت مامان و بابای واقعی من کین؟) گفتم:(باید داخل پرونده قبولیت سرپرستی قسمت خانواده اصلی رو نگاه کنی) گفت:(احساس میکنم من دارک رو خیلی وقت پیش دیدم ولی یادم نمیاد!)
ادامه دارد...
#کمیک#رمان#داستان#سونیک#شدو#ناکلز#تیلز
۲.۴k
۱۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.