Part 29
Part 29
تهیونگ دستای ات رو ول کرد و کمی از ات دور شد گوشیش رو از جیبش درآورد و از ات عکس گرفت
ات لبخندی زد
جونکوک : کیم تهیونگ بعدن هم میتونی عشقت رو بینی الان بریم دیر شد
تهیونگ : باشه مگه شیشه ماهه به دنیا اومدی
جونکوک دسته تهیونگ رو گرفت و با خودش کشوند
تهیونگ درحال نگاه کردن به ات از آپارتمان خارج شد
ات تو اون آپارتمان به اون بزرگی تنها بود
رفت تو بالکن ایستاد
____________
اون چهار دوست نشسته بودن و مدیر برنامه شون داشت حرف میزد درمورد آلبوم جدیدشون بعد از کلی حرف زدن مدیر برنامه شون رفت
جونکوک : اوففف سرم رفت
تهیونگ گوشیش رو برداشت و عکسی که از ات گرفته بود رو نگاه میکرد لبخنده ملیحی رویه لباش بود
تو قلبش گفت
برات سورپرایز دارم عشقه زندگیم
جونکوک که متوجه خنده ای تهیونگ شده بود با صدای کمی بلند گفت
جونکوک : اووو یهو در این عشقه بی پایان شما دوتا ما غرق نشیم
تهیونگ خنده ای کرد
تهیونگ : شایدم شدی
جیمین : هیونگ شما دوتا خیلی بهم میاید
شوگا با حرصی حرفاشو زد
شوگا : نمیدونم این کینه چطور به عشق تبدیل شد
تهیونگ : عشقه ما از همون اولش بود و خواهم موند
____
ات تویه سالون بود زنگ در به صدا دراومد ات رفت تا درو باز کنه
راننده تهیونگ بود جعبه کوچیک و زیبایی رو به ات تحویل داد
راننده : اینو آقای کیم گفتن بدم به شما
ات : خیلی ممنونم
جعبه رو گرفت و درو بست رفت رویه مبل نشست و جعبه رو باز کرد یاداشتی تو جعبه بود ات یاداشت رو برداشت و خوند
« کیم ات هیچی لیاقته تورو نداره اما اومید وارم با دیدن هدیه ام خنده رویه
اون لب های زیبات بیان »
ات بعد از خوندن یاداشت خنده ای کرد و با خودش زمزمه کرد
ات : تو بهترین هدیهای تو زندگیم
تو جعبه چیزی بود که ات تا حالا تو زندگیش نداشت
گوشی بود همینکه روشنش کرد پیامی از طرف تهیونگ براش اومد
(( عشقم زود میام ))
ات از رویه مبل بلند شد و رفت
_________
تهیونگ با دوستاش وارده خونه شد اما با نبودن ات مواجه شدن
تهیونگ : ات نیست
جونکوک : حتما تو اتاقه
تهیونگ با عجله رفت تو اتاق اما اونجا نبود دوباره زود رفت پیشه دوستاش
تهیونگ: ات نیست تو اتاق
جیمین : حتما یه جای دیگه ست
تهیونگ باز با عجله رفت همیه اتاق هارو گشت اما هیچ جا نبود زود رفت پیشه دوستاش و با نگرانی گفت
تهیونگ : ات نیست هیچ جا نیست همه جارو گشتم
شوگا : عشقتون به کینه تبدیل شد
جونکوک چشم غره ای به شوگا رفت
تهیونگ : نکنه رفته
جونکوک : نرفته آروم باش
تهیونگ خیلی نا امید رفت رویه مبل نشست و با ناراحتی
لب زد
تهیونگ : ات رفته
تهیونگ دستای ات رو ول کرد و کمی از ات دور شد گوشیش رو از جیبش درآورد و از ات عکس گرفت
ات لبخندی زد
جونکوک : کیم تهیونگ بعدن هم میتونی عشقت رو بینی الان بریم دیر شد
تهیونگ : باشه مگه شیشه ماهه به دنیا اومدی
جونکوک دسته تهیونگ رو گرفت و با خودش کشوند
تهیونگ درحال نگاه کردن به ات از آپارتمان خارج شد
ات تو اون آپارتمان به اون بزرگی تنها بود
رفت تو بالکن ایستاد
____________
اون چهار دوست نشسته بودن و مدیر برنامه شون داشت حرف میزد درمورد آلبوم جدیدشون بعد از کلی حرف زدن مدیر برنامه شون رفت
جونکوک : اوففف سرم رفت
تهیونگ گوشیش رو برداشت و عکسی که از ات گرفته بود رو نگاه میکرد لبخنده ملیحی رویه لباش بود
تو قلبش گفت
برات سورپرایز دارم عشقه زندگیم
جونکوک که متوجه خنده ای تهیونگ شده بود با صدای کمی بلند گفت
جونکوک : اووو یهو در این عشقه بی پایان شما دوتا ما غرق نشیم
تهیونگ خنده ای کرد
تهیونگ : شایدم شدی
جیمین : هیونگ شما دوتا خیلی بهم میاید
شوگا با حرصی حرفاشو زد
شوگا : نمیدونم این کینه چطور به عشق تبدیل شد
تهیونگ : عشقه ما از همون اولش بود و خواهم موند
____
ات تویه سالون بود زنگ در به صدا دراومد ات رفت تا درو باز کنه
راننده تهیونگ بود جعبه کوچیک و زیبایی رو به ات تحویل داد
راننده : اینو آقای کیم گفتن بدم به شما
ات : خیلی ممنونم
جعبه رو گرفت و درو بست رفت رویه مبل نشست و جعبه رو باز کرد یاداشتی تو جعبه بود ات یاداشت رو برداشت و خوند
« کیم ات هیچی لیاقته تورو نداره اما اومید وارم با دیدن هدیه ام خنده رویه
اون لب های زیبات بیان »
ات بعد از خوندن یاداشت خنده ای کرد و با خودش زمزمه کرد
ات : تو بهترین هدیهای تو زندگیم
تو جعبه چیزی بود که ات تا حالا تو زندگیش نداشت
گوشی بود همینکه روشنش کرد پیامی از طرف تهیونگ براش اومد
(( عشقم زود میام ))
ات از رویه مبل بلند شد و رفت
_________
تهیونگ با دوستاش وارده خونه شد اما با نبودن ات مواجه شدن
تهیونگ : ات نیست
جونکوک : حتما تو اتاقه
تهیونگ با عجله رفت تو اتاق اما اونجا نبود دوباره زود رفت پیشه دوستاش
تهیونگ: ات نیست تو اتاق
جیمین : حتما یه جای دیگه ست
تهیونگ باز با عجله رفت همیه اتاق هارو گشت اما هیچ جا نبود زود رفت پیشه دوستاش و با نگرانی گفت
تهیونگ : ات نیست هیچ جا نیست همه جارو گشتم
شوگا : عشقتون به کینه تبدیل شد
جونکوک چشم غره ای به شوگا رفت
تهیونگ : نکنه رفته
جونکوک : نرفته آروم باش
تهیونگ خیلی نا امید رفت رویه مبل نشست و با ناراحتی
لب زد
تهیونگ : ات رفته
۵۰۷
۱۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.