𝐂𝐫𝐢𝐦𝐢𝐧𝐚𝐥 [جنایتکار]
𝐂𝐫𝐢𝐦𝐢𝐧𝐚𝐥 [جنایتکار]
𝐒𝐞𝐚𝐬𝐨𝐧 𝟐
𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟗
ات :گوشیت رو بده
ته :می خوای چی کار
ات می خوام بخورمش به تو چه بده ببینم
ته:( همون لحظه جانگ کوک زد به پام و آروم جوری که فقط خودم بشنوم گفت: بابا میخواد گوشیت روچک کنه احمق)
ته: از جام پاشدم و گوشی رو دادم بهش و برگشتم نشستم
ته: گوشی منکه والا چیزی برای سرگرم کردن نداره
ات: الان بازی دانلود میکنم
(جانگ کوک ویو)
این دو تا داشتن با هم حرف می زدن که به فکر شیطانی زد به سرم آروم دستم رو کشیدم روی دiک تهیونگ که یه لحظه با تعجب نگام کرد و با دستش پسم زد اما دوباره شروع کردم به همون کار شیطانی حس کردم نفس کشیدن براش داره سنگین میشه پس به کارم ادامه دادم تا کاملا تحریک شدنش رو حس کردم همش تلاش میکرد دستم رو پس بزنه اما مگه می تونست لبش رو گاز میگرفت تا ناله ای نکنه جلوی ات ....... وقتی دیدم کاملا دیkش باد کرده دیگه دست
از کار کشیدم و با اون یکی گوشیم که تهیونگ شمارش رو نداشت زنگ زدم به گوشیش که تو دستای ات شروع کرد به زنگ خوردن
ات: این دیگه کیه ؟
ته: چی شده
ات :این کیه داره زنگ میزنه ؟
ته: خب اسمش چیه ؟
ات: اگه اسم داشت از تو نمیپرسیدم که
کوک :( وقتی تلفن رو ا.ت جواب داد سریع قطعش کردم و دوباره زنگ زدم که تهیونگ از جاش پاشد و یه خنده پیروزمندانه ای کردم)
ات :داشتی فیلمای خاک بر سری میدیدی؟؟؟؟
ته: چییی !!! نهههه
ات: پس این چه وضعیه؟
ته:( یه نگاه به دیkم که رسما داشت شلوارم رو پاره می کرد کردم )خب نه ببین این همیشه به اون معنا نیست معمولا برای اقایون اتفاق می افته ........
ات: نه بابا چه جالب
ته :داری مسخره می کنی الان؟
ات :نه اما انگار تو داری من رو مسخره خودت می کنی بعضی موقعها یادت میره من پزشکم .......
ته: امممم خب راستی چه خبر
ات:چقدر قشنگ بحث رو عوض میکنی
ته: حالا تو هم هی گیر نده
ات: باشه بابا منکه چیزی نگفتم که
ات :من رفتم پس فعلا
ته: کجا میری؟
ات: نمی دونم
ته :پس برو پارکینگ تا من وسایلم رو جمع کنم بیام باهات بریم به دور بزنیم بعد بریم بیمارستان .......
ات: اوکی منتظرتم
ته:( وقتی ات رفت بیرون بلافاصله جانگ کوک از زیر میز اومد بیرون)
کوک :وای خدا عجب تئاتری بود
ته: یعنی دلم میخواد الان خفت کنم
کوک: ای خداااااااا چرا من چی کار کردم مگه
ته: چی کار کردی؟ دیگه رسما ابرویی جلوش ندارم
کوک: بابا حالا چی نشده که دیدی اوضاع خیلی خراب شد اصلا به من فكر نكن بالاخره ات همسرته راحت باش
ته: مرسی که چقدر قشنگ تیکه بارونم کردی
کوک: واقعیت رو گفتم
ته :جانگ کوک لطفا تمومش کن
کوک: چرا تمومش کنم مثل داداشم بودی
که رسما از پشت بهم خنجر زدی
ته: چرا هر بار ات رو میبینی یهو یادت میوفته تا ات رو ندیده بودی این شکلی نبودی
𝐒𝐞𝐚𝐬𝐨𝐧 𝟐
𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟗
ات :گوشیت رو بده
ته :می خوای چی کار
ات می خوام بخورمش به تو چه بده ببینم
ته:( همون لحظه جانگ کوک زد به پام و آروم جوری که فقط خودم بشنوم گفت: بابا میخواد گوشیت روچک کنه احمق)
ته: از جام پاشدم و گوشی رو دادم بهش و برگشتم نشستم
ته: گوشی منکه والا چیزی برای سرگرم کردن نداره
ات: الان بازی دانلود میکنم
(جانگ کوک ویو)
این دو تا داشتن با هم حرف می زدن که به فکر شیطانی زد به سرم آروم دستم رو کشیدم روی دiک تهیونگ که یه لحظه با تعجب نگام کرد و با دستش پسم زد اما دوباره شروع کردم به همون کار شیطانی حس کردم نفس کشیدن براش داره سنگین میشه پس به کارم ادامه دادم تا کاملا تحریک شدنش رو حس کردم همش تلاش میکرد دستم رو پس بزنه اما مگه می تونست لبش رو گاز میگرفت تا ناله ای نکنه جلوی ات ....... وقتی دیدم کاملا دیkش باد کرده دیگه دست
از کار کشیدم و با اون یکی گوشیم که تهیونگ شمارش رو نداشت زنگ زدم به گوشیش که تو دستای ات شروع کرد به زنگ خوردن
ات: این دیگه کیه ؟
ته: چی شده
ات :این کیه داره زنگ میزنه ؟
ته: خب اسمش چیه ؟
ات: اگه اسم داشت از تو نمیپرسیدم که
کوک :( وقتی تلفن رو ا.ت جواب داد سریع قطعش کردم و دوباره زنگ زدم که تهیونگ از جاش پاشد و یه خنده پیروزمندانه ای کردم)
ات :داشتی فیلمای خاک بر سری میدیدی؟؟؟؟
ته: چییی !!! نهههه
ات: پس این چه وضعیه؟
ته:( یه نگاه به دیkم که رسما داشت شلوارم رو پاره می کرد کردم )خب نه ببین این همیشه به اون معنا نیست معمولا برای اقایون اتفاق می افته ........
ات: نه بابا چه جالب
ته :داری مسخره می کنی الان؟
ات :نه اما انگار تو داری من رو مسخره خودت می کنی بعضی موقعها یادت میره من پزشکم .......
ته: امممم خب راستی چه خبر
ات:چقدر قشنگ بحث رو عوض میکنی
ته: حالا تو هم هی گیر نده
ات: باشه بابا منکه چیزی نگفتم که
ات :من رفتم پس فعلا
ته: کجا میری؟
ات: نمی دونم
ته :پس برو پارکینگ تا من وسایلم رو جمع کنم بیام باهات بریم به دور بزنیم بعد بریم بیمارستان .......
ات: اوکی منتظرتم
ته:( وقتی ات رفت بیرون بلافاصله جانگ کوک از زیر میز اومد بیرون)
کوک :وای خدا عجب تئاتری بود
ته: یعنی دلم میخواد الان خفت کنم
کوک: ای خداااااااا چرا من چی کار کردم مگه
ته: چی کار کردی؟ دیگه رسما ابرویی جلوش ندارم
کوک: بابا حالا چی نشده که دیدی اوضاع خیلی خراب شد اصلا به من فكر نكن بالاخره ات همسرته راحت باش
ته: مرسی که چقدر قشنگ تیکه بارونم کردی
کوک: واقعیت رو گفتم
ته :جانگ کوک لطفا تمومش کن
کوک: چرا تمومش کنم مثل داداشم بودی
که رسما از پشت بهم خنجر زدی
ته: چرا هر بار ات رو میبینی یهو یادت میوفته تا ات رو ندیده بودی این شکلی نبودی
۲۴.۴k
۰۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.