"غزلت تا که به غمخانه سپرد تقدیرم
"غزلت تا که به غمخانه سپرد تقدیرم
دیرگاهی ست که با قافیه ها درگیرم
چهار فصل دلم از غصه خزان گونه شده ست
چه کنم؟ خسته ام از فصل بلا تغییرم
تا که در آینه ی عشق نشسته است غبار
من نه آنم که در این آینه شد تصویرم
خواب خونین خزانم که به چشم تو نشست
جز همین در به دری تا چه شود تعبیرم
شاه من! قلعه و شهرم چه غریب ست بی تو
من عاشق چه غریبانه به غم زنجیرم"😔💔
دیرگاهی ست که با قافیه ها درگیرم
چهار فصل دلم از غصه خزان گونه شده ست
چه کنم؟ خسته ام از فصل بلا تغییرم
تا که در آینه ی عشق نشسته است غبار
من نه آنم که در این آینه شد تصویرم
خواب خونین خزانم که به چشم تو نشست
جز همین در به دری تا چه شود تعبیرم
شاه من! قلعه و شهرم چه غریب ست بی تو
من عاشق چه غریبانه به غم زنجیرم"😔💔
۲.۹k
۰۷ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.