وانشات ترس از دست دادن عشق 🍷
از زبان ات
داشتم آماده میشدم که بخوام
فکرم مشغول کوک بود نمی دونم چرا این روزا عجیب شده
همش سعی می کنه خودشو از من درور کنه
نمی دونستم چه کار اشتباهی انجام دادم تصمیم گرفتم باهاش صحبت کنم رفتم سمت اتاق خوابمون
به سمتش رفتم دستمو رو شونش گذاشتم
ات: هی کوک می خوای باهم صحبت کنیم من کار اشتباهی انجام دادم ؟
چرا این روزا عجیب رفتار می کنی چرا از من دوری می کنی؟
بازم نگاهم کرد به نقطعه نامعلومی خیره شده ( 🙄🙄زشت برو توبه کن😑😑🙌 فکر کردی آره🙄🙄)
عصبی شدم چشم تو چشم نگاهش کردم جملم تکرار کردم چشماش مثل کاسه خون قرمز شد
خیلی شکه بودم نمی دونستم چه اتفاقی براش افتاده
ات: امم... کوک چه .. اتفاقی برات افتاد؟
کوک: می خوای بدونی چی شده؟ من یک خوناآشامم ات من به خون نیاز دارم
اگر جونت واست عزیز از من دور شو عزیزم بوی خونت داره دیونم می کنه ترس از دست دادن عشق تو رو دارم
باحرفش اول شوک شدم ولی با ذوق نگاهش کردم
ات: یعنی میگی تو خوناآشامی؟
واییییییى چقدر خفن😍😍یعنی قدرت ماورایی داری؟اصلا از کجا بوی خون منو می فهمی؟( خوب دیگه دور زمونه عوض شده😁😁دخترا دوست دارن دیگه😁💓)
کوک: آروم باش یعنی تو از من نمی ترسی ؟
ات:شوخی میکنی دیگه نههه این خیلی فننننن😍😍😍
از ذوق من کوکی خندش گرفت ولی جدشی😐😐
کوک: ات خواهش می کنم نزدیک من نیا بوی خونت
نزاشتم حرفش کامل کنه
ات: از کجا بوی خون منو می فهمی
به زخمم که دیشب سراز حواس پرتی اشاره کرد
ات: الآن به خون نیاز داری
مظلوم سرش پایین آورد دستمو گذاشتم رو چونش آوردم بالا صورتش
ات:بیا می تونی از خون من بخوری
با تعجب بهم نگاه کرد حس کردم خودشو داره کنترل می کنه
اولش نمی خواست ولی با اصرار من قبول کرد
بافرو کردن دندوناش تو پوست نازکم می خواستم اشک بریزم ولی نریختم
بعد از اینکه خونم خورد محکم بغلم کرد
کوک: ازت ممنونم ات مرسی پرنسسم (😂😂پرنسس خونش کم شده بود)
🙄چظور بود😴😴؟
موقعی که پامشین می خونین من شاید خواب باش
میشه دلمو نشکینین☺؟
نگید بده تو آرمی نیستی میشه لطفا فقط تا شنبه☺☺
داشتم آماده میشدم که بخوام
فکرم مشغول کوک بود نمی دونم چرا این روزا عجیب شده
همش سعی می کنه خودشو از من درور کنه
نمی دونستم چه کار اشتباهی انجام دادم تصمیم گرفتم باهاش صحبت کنم رفتم سمت اتاق خوابمون
به سمتش رفتم دستمو رو شونش گذاشتم
ات: هی کوک می خوای باهم صحبت کنیم من کار اشتباهی انجام دادم ؟
چرا این روزا عجیب رفتار می کنی چرا از من دوری می کنی؟
بازم نگاهم کرد به نقطعه نامعلومی خیره شده ( 🙄🙄زشت برو توبه کن😑😑🙌 فکر کردی آره🙄🙄)
عصبی شدم چشم تو چشم نگاهش کردم جملم تکرار کردم چشماش مثل کاسه خون قرمز شد
خیلی شکه بودم نمی دونستم چه اتفاقی براش افتاده
ات: امم... کوک چه .. اتفاقی برات افتاد؟
کوک: می خوای بدونی چی شده؟ من یک خوناآشامم ات من به خون نیاز دارم
اگر جونت واست عزیز از من دور شو عزیزم بوی خونت داره دیونم می کنه ترس از دست دادن عشق تو رو دارم
باحرفش اول شوک شدم ولی با ذوق نگاهش کردم
ات: یعنی میگی تو خوناآشامی؟
واییییییى چقدر خفن😍😍یعنی قدرت ماورایی داری؟اصلا از کجا بوی خون منو می فهمی؟( خوب دیگه دور زمونه عوض شده😁😁دخترا دوست دارن دیگه😁💓)
کوک: آروم باش یعنی تو از من نمی ترسی ؟
ات:شوخی میکنی دیگه نههه این خیلی فننننن😍😍😍
از ذوق من کوکی خندش گرفت ولی جدشی😐😐
کوک: ات خواهش می کنم نزدیک من نیا بوی خونت
نزاشتم حرفش کامل کنه
ات: از کجا بوی خون منو می فهمی
به زخمم که دیشب سراز حواس پرتی اشاره کرد
ات: الآن به خون نیاز داری
مظلوم سرش پایین آورد دستمو گذاشتم رو چونش آوردم بالا صورتش
ات:بیا می تونی از خون من بخوری
با تعجب بهم نگاه کرد حس کردم خودشو داره کنترل می کنه
اولش نمی خواست ولی با اصرار من قبول کرد
بافرو کردن دندوناش تو پوست نازکم می خواستم اشک بریزم ولی نریختم
بعد از اینکه خونم خورد محکم بغلم کرد
کوک: ازت ممنونم ات مرسی پرنسسم (😂😂پرنسس خونش کم شده بود)
🙄چظور بود😴😴؟
موقعی که پامشین می خونین من شاید خواب باش
میشه دلمو نشکینین☺؟
نگید بده تو آرمی نیستی میشه لطفا فقط تا شنبه☺☺
۱۰۷.۹k
۱۰ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.