موسیقی عشق P17
ویو رز
جین:میگم عروس
رز:بله.........چییی؟(خجالت)
جین:هیچی فقط خواستم بگم که هر وقت آزمون های خانه داری من جون سالم به در بردی میزارم زن کوک شی(خنده)
رز:وایی نههه سوء تفاهم نشههه من....
که یهو صدای یه نفر از پشت سرم اومد
نامجون:سلام هیونگ خوش برگشتی چه خ.....
اون که تازه منو دیده بود حرفشو یادش رفت
ویو کوک
رفتم درو باز کردم که دیدم همه دم در بودن...حتی تهیونگ که همین ظهر اینجا بود
کوک:س...سلام خ...خوبید؟(خنده ی استرسی).....هویی تو که همین امروز صفر تا صد اینجا بودی....کار رو زندگی نداری؟(رو به تهیونگ)
ته:خب دلیلشو خودت خوب میدونی(لبخند شیطانی)
این حرفش دقیقا بوی تهدید میداد....ترجمه ی نگاهش این بود که اگر بیشتر گیر بدی اون چیزایی که نباید رو به بقیه میگم پیاز داغشم زیاد میکنم
کوک:راستی فک کنم قیمت ژل بوتاکس کمتر شده...تازه تولید داخلی با دوام بالا ترم هست
ته:عه...ع....راجب به چی حرف میزنی کوک....حالت خوبه؟(خنده ی استرسی)
نامجون:واییی....سرم رفتت....حالا میزاری بیایم داخل یا نه؟!
کوک:عه چیزه ببخشید....نه...عه یعنی آره بفرمایید.
وقتی همه داشتن میومدن داخل عجیب غریب نگام میکردن
جیمین و شوگا هم داشتن با همون نگاه میومدن داخل که وایسادن
جیمین:تبریک میگم بهت داداش....خیلی برات خوشحالم(دست گذاشت رو شونه راستش)
شوگا:معلومه خیلی جنگیدی تا شکستش بدی(دست گذاشت روی شونه ی چپش)
مثل چی داشتن مادرانه منو نگاه میکردن....داستاشونو سریع پس زدم
کوک:کی رو شکست بدم....من که فعلا با کسی مشکلی ندارم
جیهوپ:حتما خیلی بهت سخت گذشته
همون موقع بود که ته عین طوطی اومد وسط
ته:نتیجه ی مراقبت های....
همون موقع ترسناک نگاش کردم که گرخید و جملشو عوض کرد چون مطمئن بودم می خواست بگه رز
ته:منه....اره خیلی لج میکرد ولی بالاخره کمکش کردم از پیلش در بیاد.
کوک:خب دیگه لطفا این بحثو تمومش کنید بفرمایید تو
همه رفتن که همون مقع یقه ی ته رو از پشت کشیدم عقب گرفتم
ته:وویی...بی نزاکت با بزرگترت درست رفتار کن
کوک:شنبه ساعت ۸ صبح خوبه؟
ته:چی؟
کوک:کاشت میوه
ته:چی؟میوه؟منظورت چیه؟
کوک:میخوام دو تا هلوی خوشکل بزرگ بکارم اون پشتت که دیگه...
که سریع در رفت....منم بی خیال شدم....ولی بلکل یادم رفته بود که اونها هنوز قضیه ی رز رو نمیدونن....سریع رفتم که نامجون و بقیه رو دیدم...همشون از ماتریکس خارج شده بودن
شوگا:هیونگ از امریکا اومدی دوست دختر آوردی؟
جین:نه بابا این عروس آیندمونه
رز:چ...چی؟ن.نهه
ته:سلام دوباره....رز...اوه ببخشید...خانم رز
یهو همه سمت ته برگشتن
ته که فهمید چه سوتی داده سریع دهنشو بست
نامجون:منظورت از دوباره چی بود؟
ته:عه...چیزه...خب
کوک:اهم اهم...من فک کنم باید یه توضیحی به شما بدم
پرش زمانی به نیم ساعت بعد
همه روی مبل نشسته بودن دور تا دور رز منم کنارش ولی دوتاییمون یکم از هم فاصله گرفتیم چون همه داشتن مثل چی ما رو نگاه میکردن
جین:خب
یهو همه دوباره اومدن روی سطح زمین
جین:من گشنمه....تازه از سفر اومدم
جیمین:من پیتزا سفارش میدم
جین:نه
جیمین:برا چی؟
جین: میخوام دستپخت ایشونو بچشم
و به رز نگاه کرد
رز:خب...راستش غذا مال ظهره....عیبی نداره گرمش کنم....یا اینکه یه چیزه دیگه درست کنم؟من با هیچ کدومش مشکلی ندارم هر چی خواستید درست میکنم
جین:چون به نظر دختر خوبی میای بهت آسون میگیرم.....عیبی نداره برو همون عذای ظهرتو بیار
رز رفت غذا رو گرم کنه...بعد از یه مدت بوی غذا بلند شده بود....جوری که صدای شکم همه بلند شده بود
رز:اگر میخوایید بیایید سر میز....غذا حاظره
پرش زمانی به هنگام خوردن غذا
همه بعد از خوردن غذا کله هاشون به صورت هماهنگ اومد بالا و همو نگاه کردن ولی جین کاملا توی مزه ی غذا غرق شده بود
همه ی بعد از یه مدت غذاشونو خوردن و از رز تشکر کردن ولی جین هنوز تو فکر بود
جین:دستور پختشو رو کاغذ بنویس بهم بده بعدن.....غذاتم مورد پسندم واقع شد
این جوابش به رز یعنی عملا شکست خورده
رز رفت که از تو اتاق کاغذ خودکار بیاره که یهو برقا رفت
همه رفتیم گوشیمونو برداریم که چراغشو روشن کنیم ولی همون موقع بود که صدای جیغ رز اومد سریع رفتم توی اتاقش که برقا اومد....ولی رز....اون...اون توی اتاقش نبود....خودکار و کاغذ روی زمین افتاده بود و باد پرده رو به نشونه ی باز بودن پنجره تکون میداد....قطره اشکی از چشمام اومد پایین
شرط
لایک:۱۳
کامنت:۶
یه خورده پر رو تر شدم😄
یه سوال
فیک در چوبی رو ادامه بدم؟
چون به نظر خودم قشنگ بود🙃
اگه نظرتون مثبت بود اون دو پارت اولو به صورت تایپی دوباره میزارمش👍
جین:میگم عروس
رز:بله.........چییی؟(خجالت)
جین:هیچی فقط خواستم بگم که هر وقت آزمون های خانه داری من جون سالم به در بردی میزارم زن کوک شی(خنده)
رز:وایی نههه سوء تفاهم نشههه من....
که یهو صدای یه نفر از پشت سرم اومد
نامجون:سلام هیونگ خوش برگشتی چه خ.....
اون که تازه منو دیده بود حرفشو یادش رفت
ویو کوک
رفتم درو باز کردم که دیدم همه دم در بودن...حتی تهیونگ که همین ظهر اینجا بود
کوک:س...سلام خ...خوبید؟(خنده ی استرسی).....هویی تو که همین امروز صفر تا صد اینجا بودی....کار رو زندگی نداری؟(رو به تهیونگ)
ته:خب دلیلشو خودت خوب میدونی(لبخند شیطانی)
این حرفش دقیقا بوی تهدید میداد....ترجمه ی نگاهش این بود که اگر بیشتر گیر بدی اون چیزایی که نباید رو به بقیه میگم پیاز داغشم زیاد میکنم
کوک:راستی فک کنم قیمت ژل بوتاکس کمتر شده...تازه تولید داخلی با دوام بالا ترم هست
ته:عه...ع....راجب به چی حرف میزنی کوک....حالت خوبه؟(خنده ی استرسی)
نامجون:واییی....سرم رفتت....حالا میزاری بیایم داخل یا نه؟!
کوک:عه چیزه ببخشید....نه...عه یعنی آره بفرمایید.
وقتی همه داشتن میومدن داخل عجیب غریب نگام میکردن
جیمین و شوگا هم داشتن با همون نگاه میومدن داخل که وایسادن
جیمین:تبریک میگم بهت داداش....خیلی برات خوشحالم(دست گذاشت رو شونه راستش)
شوگا:معلومه خیلی جنگیدی تا شکستش بدی(دست گذاشت روی شونه ی چپش)
مثل چی داشتن مادرانه منو نگاه میکردن....داستاشونو سریع پس زدم
کوک:کی رو شکست بدم....من که فعلا با کسی مشکلی ندارم
جیهوپ:حتما خیلی بهت سخت گذشته
همون موقع بود که ته عین طوطی اومد وسط
ته:نتیجه ی مراقبت های....
همون موقع ترسناک نگاش کردم که گرخید و جملشو عوض کرد چون مطمئن بودم می خواست بگه رز
ته:منه....اره خیلی لج میکرد ولی بالاخره کمکش کردم از پیلش در بیاد.
کوک:خب دیگه لطفا این بحثو تمومش کنید بفرمایید تو
همه رفتن که همون مقع یقه ی ته رو از پشت کشیدم عقب گرفتم
ته:وویی...بی نزاکت با بزرگترت درست رفتار کن
کوک:شنبه ساعت ۸ صبح خوبه؟
ته:چی؟
کوک:کاشت میوه
ته:چی؟میوه؟منظورت چیه؟
کوک:میخوام دو تا هلوی خوشکل بزرگ بکارم اون پشتت که دیگه...
که سریع در رفت....منم بی خیال شدم....ولی بلکل یادم رفته بود که اونها هنوز قضیه ی رز رو نمیدونن....سریع رفتم که نامجون و بقیه رو دیدم...همشون از ماتریکس خارج شده بودن
شوگا:هیونگ از امریکا اومدی دوست دختر آوردی؟
جین:نه بابا این عروس آیندمونه
رز:چ...چی؟ن.نهه
ته:سلام دوباره....رز...اوه ببخشید...خانم رز
یهو همه سمت ته برگشتن
ته که فهمید چه سوتی داده سریع دهنشو بست
نامجون:منظورت از دوباره چی بود؟
ته:عه...چیزه...خب
کوک:اهم اهم...من فک کنم باید یه توضیحی به شما بدم
پرش زمانی به نیم ساعت بعد
همه روی مبل نشسته بودن دور تا دور رز منم کنارش ولی دوتاییمون یکم از هم فاصله گرفتیم چون همه داشتن مثل چی ما رو نگاه میکردن
جین:خب
یهو همه دوباره اومدن روی سطح زمین
جین:من گشنمه....تازه از سفر اومدم
جیمین:من پیتزا سفارش میدم
جین:نه
جیمین:برا چی؟
جین: میخوام دستپخت ایشونو بچشم
و به رز نگاه کرد
رز:خب...راستش غذا مال ظهره....عیبی نداره گرمش کنم....یا اینکه یه چیزه دیگه درست کنم؟من با هیچ کدومش مشکلی ندارم هر چی خواستید درست میکنم
جین:چون به نظر دختر خوبی میای بهت آسون میگیرم.....عیبی نداره برو همون عذای ظهرتو بیار
رز رفت غذا رو گرم کنه...بعد از یه مدت بوی غذا بلند شده بود....جوری که صدای شکم همه بلند شده بود
رز:اگر میخوایید بیایید سر میز....غذا حاظره
پرش زمانی به هنگام خوردن غذا
همه بعد از خوردن غذا کله هاشون به صورت هماهنگ اومد بالا و همو نگاه کردن ولی جین کاملا توی مزه ی غذا غرق شده بود
همه ی بعد از یه مدت غذاشونو خوردن و از رز تشکر کردن ولی جین هنوز تو فکر بود
جین:دستور پختشو رو کاغذ بنویس بهم بده بعدن.....غذاتم مورد پسندم واقع شد
این جوابش به رز یعنی عملا شکست خورده
رز رفت که از تو اتاق کاغذ خودکار بیاره که یهو برقا رفت
همه رفتیم گوشیمونو برداریم که چراغشو روشن کنیم ولی همون موقع بود که صدای جیغ رز اومد سریع رفتم توی اتاقش که برقا اومد....ولی رز....اون...اون توی اتاقش نبود....خودکار و کاغذ روی زمین افتاده بود و باد پرده رو به نشونه ی باز بودن پنجره تکون میداد....قطره اشکی از چشمام اومد پایین
شرط
لایک:۱۳
کامنت:۶
یه خورده پر رو تر شدم😄
یه سوال
فیک در چوبی رو ادامه بدم؟
چون به نظر خودم قشنگ بود🙃
اگه نظرتون مثبت بود اون دو پارت اولو به صورت تایپی دوباره میزارمش👍
۶.۳k
۰۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.