part◇⁵

چشمان خمار تو

از زبان ا/ت:دو روز بعد با سارا رفتیم به همون مکان که کمکمون میکردن از کشور خارج شیم. رسیدیم و جریانو براشون تعریف کردیم و گفتیم که نمیخوایم به خانواده‌ هامون بگیم برای همین به شما احتیاج داریم.
مرد:شما خیلی بچه اید همش ۱۳ سالتونه پول کافی برای این کارو دارید?
ا//ت:شما چقدر پول میخواید?
مرد:نفری ۵ ملیون تومن
ا/ت:من این پولو بهتون میدن
ذهن ا/ت:میترسیدم یه وقت پولو بیشتر کنه چون خیلی راحت با قیمتی که گفت کنار اومدم اما خوشبختانه قیمتشون زیاد نکرد از اینا بگذریم مرد بدی به نظر نمیومد تازه بهمون کمکم میکرد ، سنی ام نداشت بهش میخوره ۱۹ یا ۲۰ سالش باشه.
مرد:باشه من بهتون کمک میکنم حالا کدوم کشور میرید
ا/ت:کره
مرد:قبوله ، بلیط مقصد کره رو براتون میگیرم هر بلیط ۳ ملیون تومن البته من ۳ ملیون تومن میدم چون بلیط جعلی و اگه بفهمن ممکنه برامون بد بشه اصلش نزدیک ۲۰ ملیونه خیلی شانس آوردید که باهاتون حال کردم وگرنه ممکن بود ازتون بیشتر پول بگیرم

ذهن اون مرد: وقتی داستان زندگیشونو برام تعریف کردن خیلی ناراحت شدم تقریبا مثل خودم بودن بخاطر همین تصمیم گرفتم که بهشون کمک کنم ، حتی قیمتارو بهشون خیلی خیلی ارزون گفتم تا بهشون فشار نیاد

•ادامه دارد•
▪︎چشمان خمار تو▪︎