ابنبات ترش. پارت 44( حداقل قبل مرگم اینو تموم می کنم...)
از زبون تهیونگ
با ا/ت رفتم سر غرفه بستنی عروسکی و براش یه بستنی توت فرنگی شکل قلب با لایهی یشکلات براش گرفتم .
ا/ت یه عادت خاصی که داره اینه که همیشه سعی می کنه با غذا ذهنشو آروم کنه و می دونستم بهش نیاز داره
همینطور داشتیم میگشتیم
ولی ا/ت خوشحال نبود فقط تو خودش بود و ذهنش مشغول بود
اشکالی نداره عادت می کنه
یهو چشمم خورد به جیهوپ که و یکم ناراحت به نظر می رسید و صورتش زخم بود
استرسی بدنم رو تسخیر کرد
اون نباید اینجا می بود
می تونست زحمت هام رو خراب کنه
قبلا نقشه هاش رو بهم گفته بود
وقتی داشتیم با ا/ت می رفتیم بیرون زنگ زد و تمام نقشه رو گفت
بدون من نقشه ناقصه ولی کافی نیست
می خواد ا/ت رو پس بگیره
نمیزارم
رفتیم نزدیکشون
دست ا/ت رو گرفتم
اصلا متوجه نشد خیلی تو تخیلی بود و سرش پایین بود
+:سلام جیهوپ
×: سلام تهیونگ ، سلام ...ا..ا/ت
ا/ت با شنیدن اسم جیهوپ سرشو بالا آورد و خیلی جا خورد ولی سکوت کرد و به جهت سلام متقابل سر تکون داد
تهیونگ یه نگاهی به دستامون کرد و چشماش یه ثانیه بی روح شد
+: جیهوپ چطوره با همدیگه بقیه اینجا رو بگردیم؟ راستی نامزدت کجاست؟
×:ایده خوبیه...اومم.فیونا خسته شد و رفت قسمت اکسسوری از صنایع دستی خوشش نمیاد خیلی
دست ا/ت رو محکم تر گرفت و قدم هامون رو با جیهوپ هماهنگ کردیم
همینطور داشتیم
می رفتیم که متوجه شدم دور دهن ا/ت یکم بستنی ای شده
وقتش بود
با انگشت شستم پاکش کردم
قدم هامون رو کند کردیم و یه لگد آروم به پای جیهوپ زدم که نظرش جلب شه
و بوسه سریعی به لبش زدم و اونو به سمت یه ستون که با ریسه های قلبی تزئین شده بود هل دادم و بوسه طولانی ای همراهی نمی کرد ولی اهمیتی نداشت
چون می تونستم نگاه های سنگین و دردناک جیهوپ رو حس کنم که باعث لبخند رو لبم می شد
به محض تموم شدن بوسه جیهوپ به سمتم اومد و گفت : ا/ت من یه لحظه با تهیونگ کار دارم
منو برد قسمت جنگلی پشت بازارچه و منو به درخت نمناکی چسبوند
×: چه غلطی می کنی؟؟؟ تو دوستی یا دشمن؟ من روت حساب کرده بودم تهیونگ
خودمو جدا کردم و خاک رو لباسم رو تکوندم
+: تو اونو آزار دادی و من دارم ضرر های تورو جبران می کنم
خون چشماش رو گرفته بود
ولی آرامش من ثابت بود
×:من دارم ازش محافظت می کنم
+: پس برای اینه که ا/ت ای که اینقدر رنگی رنگی بود الان تبدیل به یه جنازه متحرک شده؟
×:فکر نمی کردم اینقدر آسیب ببینه ولی اونم اشتباهاتی کرد هم اون هم تو
+: خیر سرتون ازم به عنوان اسباب بازی استفاده کردین ،می دونم اولش عشقی پر دروغ بود ولی آخرش نبود
×: تو رفیق من بودی تهیونگ و خیلی بهت اعتماد داشتم ولی عیبی نداره بدون تو ا/ت رو برمیگردونم
+: برای چیزی میجنگم که ارزش جنگیدن داشته باشه
×: آینده همچی رو مشخص می کنه دوست من
با ا/ت رفتم سر غرفه بستنی عروسکی و براش یه بستنی توت فرنگی شکل قلب با لایهی یشکلات براش گرفتم .
ا/ت یه عادت خاصی که داره اینه که همیشه سعی می کنه با غذا ذهنشو آروم کنه و می دونستم بهش نیاز داره
همینطور داشتیم میگشتیم
ولی ا/ت خوشحال نبود فقط تو خودش بود و ذهنش مشغول بود
اشکالی نداره عادت می کنه
یهو چشمم خورد به جیهوپ که و یکم ناراحت به نظر می رسید و صورتش زخم بود
استرسی بدنم رو تسخیر کرد
اون نباید اینجا می بود
می تونست زحمت هام رو خراب کنه
قبلا نقشه هاش رو بهم گفته بود
وقتی داشتیم با ا/ت می رفتیم بیرون زنگ زد و تمام نقشه رو گفت
بدون من نقشه ناقصه ولی کافی نیست
می خواد ا/ت رو پس بگیره
نمیزارم
رفتیم نزدیکشون
دست ا/ت رو گرفتم
اصلا متوجه نشد خیلی تو تخیلی بود و سرش پایین بود
+:سلام جیهوپ
×: سلام تهیونگ ، سلام ...ا..ا/ت
ا/ت با شنیدن اسم جیهوپ سرشو بالا آورد و خیلی جا خورد ولی سکوت کرد و به جهت سلام متقابل سر تکون داد
تهیونگ یه نگاهی به دستامون کرد و چشماش یه ثانیه بی روح شد
+: جیهوپ چطوره با همدیگه بقیه اینجا رو بگردیم؟ راستی نامزدت کجاست؟
×:ایده خوبیه...اومم.فیونا خسته شد و رفت قسمت اکسسوری از صنایع دستی خوشش نمیاد خیلی
دست ا/ت رو محکم تر گرفت و قدم هامون رو با جیهوپ هماهنگ کردیم
همینطور داشتیم
می رفتیم که متوجه شدم دور دهن ا/ت یکم بستنی ای شده
وقتش بود
با انگشت شستم پاکش کردم
قدم هامون رو کند کردیم و یه لگد آروم به پای جیهوپ زدم که نظرش جلب شه
و بوسه سریعی به لبش زدم و اونو به سمت یه ستون که با ریسه های قلبی تزئین شده بود هل دادم و بوسه طولانی ای همراهی نمی کرد ولی اهمیتی نداشت
چون می تونستم نگاه های سنگین و دردناک جیهوپ رو حس کنم که باعث لبخند رو لبم می شد
به محض تموم شدن بوسه جیهوپ به سمتم اومد و گفت : ا/ت من یه لحظه با تهیونگ کار دارم
منو برد قسمت جنگلی پشت بازارچه و منو به درخت نمناکی چسبوند
×: چه غلطی می کنی؟؟؟ تو دوستی یا دشمن؟ من روت حساب کرده بودم تهیونگ
خودمو جدا کردم و خاک رو لباسم رو تکوندم
+: تو اونو آزار دادی و من دارم ضرر های تورو جبران می کنم
خون چشماش رو گرفته بود
ولی آرامش من ثابت بود
×:من دارم ازش محافظت می کنم
+: پس برای اینه که ا/ت ای که اینقدر رنگی رنگی بود الان تبدیل به یه جنازه متحرک شده؟
×:فکر نمی کردم اینقدر آسیب ببینه ولی اونم اشتباهاتی کرد هم اون هم تو
+: خیر سرتون ازم به عنوان اسباب بازی استفاده کردین ،می دونم اولش عشقی پر دروغ بود ولی آخرش نبود
×: تو رفیق من بودی تهیونگ و خیلی بهت اعتماد داشتم ولی عیبی نداره بدون تو ا/ت رو برمیگردونم
+: برای چیزی میجنگم که ارزش جنگیدن داشته باشه
×: آینده همچی رو مشخص می کنه دوست من
۲۵.۶k
۰۷ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.