عشق مافیایی
عشق مافیایی
p11
بیو ا.ت
دکتر صدام زد رفتم توی معطب
دکتر:خب خانم جئون با توجه به آزمایش هاتون شما باردارید
ا.ت:چی؟؟؟؟
دکتر:شما باردار هستید
ا.ت:ممنونم...اومدم از معطب بیرون صورتمو آب زدم و رفتم توی ماشین
تهیونگ: چیشد
ا.ت:هیچی فقط یه حالت تهوع سادس چندتا قرص داد بخورم بعد چند روز خوب میشم...رفتیم خونه منم رفتم ذو تختم دراز کشیدم داشتم با خودم حرف میزدم... یعنی الان چجوری به بقیه بگم اگه جونگکوک نخوادش چی چیکار کنم اگه... حرفم نصفه موند تهیونگ در زد
تهیونگ: جونگکوک: زنگ در خونه رو زد داره میاد
ا.ت:اومدم...رفتم توی حال منتظرش بودم بیاد داخل وقتی اومد نه سلامی کرد نه چیزی...این چشه؟؟...رفتم پیشش توی اتاق پیشش...قهری بامن
جونگکوک:تروخدا رو اعصابم نرو
ا.ت:چیزی شده
جونگکوک:نه چیزی نشده فعلا حوصله ندارم
ا.ت:حتی من
جونگکوک:آره حتی تو برو بیرون(یکم باصدای بلند)
ا.ت:چرا اینجوری میکنی
جونگکوک:اعصابم داغونه برو بیرون تا بدتر از این نشده
ا.ت:..چیزی نگفتم یه چمدون کوچیک گرفتم یه چنتا لباس توش چیدم لباسای خودمم عوض کردم ولی سو.تینمو در آوردم و یکی دیگه پوشیدم و انداختمش روی صندلی سوئیچ ماشینمو گرفتم رفتم
جونگکوک:کجا میری
ا.ت:حوصلمو نداری دیگه برو...رفتم پایین بدون توجه به اعضا رفتم سوار ماشین شدم و به سمت خونه ی خودم رفتم
p11
بیو ا.ت
دکتر صدام زد رفتم توی معطب
دکتر:خب خانم جئون با توجه به آزمایش هاتون شما باردارید
ا.ت:چی؟؟؟؟
دکتر:شما باردار هستید
ا.ت:ممنونم...اومدم از معطب بیرون صورتمو آب زدم و رفتم توی ماشین
تهیونگ: چیشد
ا.ت:هیچی فقط یه حالت تهوع سادس چندتا قرص داد بخورم بعد چند روز خوب میشم...رفتیم خونه منم رفتم ذو تختم دراز کشیدم داشتم با خودم حرف میزدم... یعنی الان چجوری به بقیه بگم اگه جونگکوک نخوادش چی چیکار کنم اگه... حرفم نصفه موند تهیونگ در زد
تهیونگ: جونگکوک: زنگ در خونه رو زد داره میاد
ا.ت:اومدم...رفتم توی حال منتظرش بودم بیاد داخل وقتی اومد نه سلامی کرد نه چیزی...این چشه؟؟...رفتم پیشش توی اتاق پیشش...قهری بامن
جونگکوک:تروخدا رو اعصابم نرو
ا.ت:چیزی شده
جونگکوک:نه چیزی نشده فعلا حوصله ندارم
ا.ت:حتی من
جونگکوک:آره حتی تو برو بیرون(یکم باصدای بلند)
ا.ت:چرا اینجوری میکنی
جونگکوک:اعصابم داغونه برو بیرون تا بدتر از این نشده
ا.ت:..چیزی نگفتم یه چمدون کوچیک گرفتم یه چنتا لباس توش چیدم لباسای خودمم عوض کردم ولی سو.تینمو در آوردم و یکی دیگه پوشیدم و انداختمش روی صندلی سوئیچ ماشینمو گرفتم رفتم
جونگکوک:کجا میری
ا.ت:حوصلمو نداری دیگه برو...رفتم پایین بدون توجه به اعضا رفتم سوار ماشین شدم و به سمت خونه ی خودم رفتم
۳.۶k
۲۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.