فیک: شروعی به نام نفرت و پایانی به نام عشق
فیک: شروعی به نام نفرت و پایانی به نام عشق
parr¹⁶
" نمیخواد نگران باشی... "
صورتشو نزدیکگوشش برد و آورم لب زد
" ...دور اطراف جونگکوک نپلک نمیخوام بخاطر یه دختر دست پا چلفتی جونش تو خطر بیوفته "
ازش فاصله گرفت و با چهرهی خندان بهش نگاه کرد
" خوب دیگه برو خونتون ، مواظب خودتم باش "
و رفت
به رفتنش نگاه کرد که چشمش افتاد به جئون
داخل هلیکوپتر نشسته بود و دکتر داشت معاینهش میکرد
" تقصیر منه (اروم) "a.t
_یک هفته بعد_
در دفتر زده شد
نزدیک در شد و بازش کرد و با دسته گلی بزرگ رز قرمز روبهرو شد
دست گل کنار رفت و چهرهی خندان جیون نمایان شد
" وقت بخیر خانم وکیل "jk
خندید و گفت
" این گل دیگه برای چیه؟ "a.y
دست گل طرفش گرفت
" گل رز دیدم یاد تو افتادم ، مثل خودت خوشگلن "jk
دست گل از دستان جئون گرفت و عمیق بو کشید
" بوی خیلی خوبی میدم ممنون خیلی خوشگل ، بفرما داخل "a.t
داخل دفتر شدن
روی مبل ها نشست
نگاهش به برگه ها روی میز افتاد ، یکی از اون ها رو برداشت و خوند
" داشتی روی پرنده کار میکردی؟ "jk
همینطور که گل ها را داخل گلدان آب میگذاشت ، حرف زد
" پرنده جدید قبول کردم "a.t
با سینی قهوه و کیک شکلاتی نزدیک جئون شد و روی میز جلوی جئون گذاشت و روی مبل روبهروش نشست
قهوه و بشقاب کیک برداشت و از قهوه تلخش نوشید
" کنجکاو شدم بدونم چرا امدی اینجا! "a.t
قهوه روی میز گذاشت
" یه هفته ندیدمت ، نه زنگ زدی نه پیام دادی به کل خبری ازت نبود آمدم دیدنت "jk
" کار خوبی کردی a.t
" ا.ت برای آخر هفته وقتت خالیه؟ "jk
" اره ، چطور؟ "a.t
" به یه مهمونی دعوتم و اونجا بهت نیاز دارم ، وقتت خالیه پس برای جمعه برنامه نریز "jk
" باشه ، چجور مهمونیه؟ "a.t
" یه مهمونی عادیه که هر سال برای مافیا ها برقرار میشه البته بیشتر شبیه رقابته تا یه مهمونی و ... "jk
" .. و اونجا کمک منم نیازه مگه نه! "a.t
" درسته "jk
" خیلی خوب میام ، فقط ساعت مهمونی بهم بگو "a.t
" حتما "jk
_جمعه ، مهمانی_
در ماشین باز کرد و اون خارج شد
به سمت در عمارت رفت
وارد مهمانی شد
مهمانی شیک و زیبایی بود
مجلل همراه با افرادی سرشناس
آروم قدم برمیداشت و با دقت با اطراف نگاه میکرد و با چشماش دنبال جئون میگذشت
بعد کمی گشت و گذار پیداش کرد
خندان به طرفش برداشت
" اوح خوشگل شدی "jk
" خیلی ممنون "a.t
جئون کنار رقباش بر روی میز نشسته و درست طبق گفته اش رقابت شروع شد
دختر از دور به جئون خیره شده بود و همچنین به حرکات رقباش
ساعتی اونجوری گذشت که آماندا نزدیکش شد
" خوشگل شدی "
به طرفش نگاه کرد با دیدنش لبخند کوچیکی که داشت محو شد و پوکر ایستاد
" چی میخوای؟ "a.t
" میخوام بهت یه چیزی بگم ولی اینجا نمیشه بیا دنبالم "
راه افتاد
کنجکاو به دنبالش رفت
وارد محوطهی آورم شدن
روبهروی هم ایستادن
parr¹⁶
" نمیخواد نگران باشی... "
صورتشو نزدیکگوشش برد و آورم لب زد
" ...دور اطراف جونگکوک نپلک نمیخوام بخاطر یه دختر دست پا چلفتی جونش تو خطر بیوفته "
ازش فاصله گرفت و با چهرهی خندان بهش نگاه کرد
" خوب دیگه برو خونتون ، مواظب خودتم باش "
و رفت
به رفتنش نگاه کرد که چشمش افتاد به جئون
داخل هلیکوپتر نشسته بود و دکتر داشت معاینهش میکرد
" تقصیر منه (اروم) "a.t
_یک هفته بعد_
در دفتر زده شد
نزدیک در شد و بازش کرد و با دسته گلی بزرگ رز قرمز روبهرو شد
دست گل کنار رفت و چهرهی خندان جیون نمایان شد
" وقت بخیر خانم وکیل "jk
خندید و گفت
" این گل دیگه برای چیه؟ "a.y
دست گل طرفش گرفت
" گل رز دیدم یاد تو افتادم ، مثل خودت خوشگلن "jk
دست گل از دستان جئون گرفت و عمیق بو کشید
" بوی خیلی خوبی میدم ممنون خیلی خوشگل ، بفرما داخل "a.t
داخل دفتر شدن
روی مبل ها نشست
نگاهش به برگه ها روی میز افتاد ، یکی از اون ها رو برداشت و خوند
" داشتی روی پرنده کار میکردی؟ "jk
همینطور که گل ها را داخل گلدان آب میگذاشت ، حرف زد
" پرنده جدید قبول کردم "a.t
با سینی قهوه و کیک شکلاتی نزدیک جئون شد و روی میز جلوی جئون گذاشت و روی مبل روبهروش نشست
قهوه و بشقاب کیک برداشت و از قهوه تلخش نوشید
" کنجکاو شدم بدونم چرا امدی اینجا! "a.t
قهوه روی میز گذاشت
" یه هفته ندیدمت ، نه زنگ زدی نه پیام دادی به کل خبری ازت نبود آمدم دیدنت "jk
" کار خوبی کردی a.t
" ا.ت برای آخر هفته وقتت خالیه؟ "jk
" اره ، چطور؟ "a.t
" به یه مهمونی دعوتم و اونجا بهت نیاز دارم ، وقتت خالیه پس برای جمعه برنامه نریز "jk
" باشه ، چجور مهمونیه؟ "a.t
" یه مهمونی عادیه که هر سال برای مافیا ها برقرار میشه البته بیشتر شبیه رقابته تا یه مهمونی و ... "jk
" .. و اونجا کمک منم نیازه مگه نه! "a.t
" درسته "jk
" خیلی خوب میام ، فقط ساعت مهمونی بهم بگو "a.t
" حتما "jk
_جمعه ، مهمانی_
در ماشین باز کرد و اون خارج شد
به سمت در عمارت رفت
وارد مهمانی شد
مهمانی شیک و زیبایی بود
مجلل همراه با افرادی سرشناس
آروم قدم برمیداشت و با دقت با اطراف نگاه میکرد و با چشماش دنبال جئون میگذشت
بعد کمی گشت و گذار پیداش کرد
خندان به طرفش برداشت
" اوح خوشگل شدی "jk
" خیلی ممنون "a.t
جئون کنار رقباش بر روی میز نشسته و درست طبق گفته اش رقابت شروع شد
دختر از دور به جئون خیره شده بود و همچنین به حرکات رقباش
ساعتی اونجوری گذشت که آماندا نزدیکش شد
" خوشگل شدی "
به طرفش نگاه کرد با دیدنش لبخند کوچیکی که داشت محو شد و پوکر ایستاد
" چی میخوای؟ "a.t
" میخوام بهت یه چیزی بگم ولی اینجا نمیشه بیا دنبالم "
راه افتاد
کنجکاو به دنبالش رفت
وارد محوطهی آورم شدن
روبهروی هم ایستادن
۹.۷k
۰۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.