پارت یک شاهزاده پاریس ☕🤎
توی باغ قدم میزدم روی چمن نشستم کنارم پر از گل سرخ خوش بو بود کتاب میخوندم بعد یک ساعت کتاب خوندن توی باغ سرم آوردم بالا که دیدم تاریک شده صدای ماری شنیدم که برای شام صدام میکرد
( ماری کسیه که به ا/ت شیر میداده بزرگش کرده خدمتکار خونشونه )
کتابم بستم وارد خونه شدم سرو صدای ژوزف و لویی میومد که داشتن با هم بحث سیاسی میکردن خندیدم
( ژوزف و لویی برادرای ا/ت هستن )
رفتم طبقه بالا توی اتاقم کتابم گذاشتم روی میز نشستم روی تخت لباسم عوض کردم خودمو مرتب کردم رفتم طبقه پایین
جولی نگام کرد
جولی : چقدر تو باغ میمونی آخه یکم آشپزی یاد بگیر چند سال دیگه ازدواج میکنی نمیخوای مثل خانوما رفتار کنی ؟
ا/ت : جولی من قرار نیست ازدواج کنم
بابا ا/ت : دخترا بحث نکنید بیاین سر میز شام
همه نشسته بودیم نگا مامان کردم خیلی خانومانه غذا میخورد نگاهم دادم به جولی اون هم مثل مامان خانومانه غذا میخورد خندم گرفت
مامان ا/ت : دخترم سر غذا نخند میپره گلوت
ژوزف : ا/ت هیچ وقت نمیتونه یه خانم کامل باشه
لویی : همسر مناسبی برای شخصی نمیشه
بابای ا/ت : هوفف کمتر ا/ت اذیت کنین فردا تولد دختر کوچولومه دوست داری واست چی بخرم
ا/ت : بابا میشه فردا شب به عنوان کادو باهات به جشن قصر بیام
جولی : تو نمیتونی اونجا درست برخورد کنی
ا/ت : من خیلیم خوب میتونم برخورد کنم
بابا ا/ت : ا/ت میخواد کادوش این باشه پس بهتره باهاش کنار بیاین فردا با جولی به بازار برو و لباس مناسب بخر فردا شب همراه من بیا
ا/ت : چشم
لایک کن ❤️❤️
( ماری کسیه که به ا/ت شیر میداده بزرگش کرده خدمتکار خونشونه )
کتابم بستم وارد خونه شدم سرو صدای ژوزف و لویی میومد که داشتن با هم بحث سیاسی میکردن خندیدم
( ژوزف و لویی برادرای ا/ت هستن )
رفتم طبقه بالا توی اتاقم کتابم گذاشتم روی میز نشستم روی تخت لباسم عوض کردم خودمو مرتب کردم رفتم طبقه پایین
جولی نگام کرد
جولی : چقدر تو باغ میمونی آخه یکم آشپزی یاد بگیر چند سال دیگه ازدواج میکنی نمیخوای مثل خانوما رفتار کنی ؟
ا/ت : جولی من قرار نیست ازدواج کنم
بابا ا/ت : دخترا بحث نکنید بیاین سر میز شام
همه نشسته بودیم نگا مامان کردم خیلی خانومانه غذا میخورد نگاهم دادم به جولی اون هم مثل مامان خانومانه غذا میخورد خندم گرفت
مامان ا/ت : دخترم سر غذا نخند میپره گلوت
ژوزف : ا/ت هیچ وقت نمیتونه یه خانم کامل باشه
لویی : همسر مناسبی برای شخصی نمیشه
بابای ا/ت : هوفف کمتر ا/ت اذیت کنین فردا تولد دختر کوچولومه دوست داری واست چی بخرم
ا/ت : بابا میشه فردا شب به عنوان کادو باهات به جشن قصر بیام
جولی : تو نمیتونی اونجا درست برخورد کنی
ا/ت : من خیلیم خوب میتونم برخورد کنم
بابا ا/ت : ا/ت میخواد کادوش این باشه پس بهتره باهاش کنار بیاین فردا با جولی به بازار برو و لباس مناسب بخر فردا شب همراه من بیا
ا/ت : چشم
لایک کن ❤️❤️
۲۰.۹k
۲۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.