p⁶
جین و سرگروه ها اجازه اینو داشتن توی کلاسا شرکت نکنن یا دیر بیان... اما تنها جایی که براشون بسته بود منطقه های ممنوعه و اتاق مدیر بود... جین توی این مدت حسابی اذیتم کرده بود و میشد گفت الان رام شدم و دیگه باهاش کل کل نمیکنم... از شانس نحسم صندلیم کنار اونه و بدبختانه توی ازمونی شرکت کردم که اون معاونش رو انتخاب میکرد و به دلایل نامعلوم منو انتخاب کرد... از اون روز جیلی خیلی رو مخم میره... سرم رو به صندلی تکیه دادم و چشمام رو بستم تا حس سایه ای بالای سرم چشمام رو باز کردم و جین رو دیدم
جین « اگه ریلکس کردنتون تموم شده پاشو بریم کار دارم باهات
ا.ت « حوصله کل کل نداشتم.... یه جورایی کمی ازش ترسیده بودم... بلند شدم و همراهش رفتم که پوزخندی زد و زمزمه کرد
جین « افرین بیبی مون
راوی « بیبی مون! لقبی بود که بچه ها به ا.ت داده بودن...چون به زیبایی ماه بود و کمی کوچول موچولو... دقیقا دو هفته پیش که سرکلاس با جین لج کرد و کاری که خواسته بود رو انجام نداد جین کاری کرد که ا.ت دیگه مثل قبل سرپیچی نکنه...
فلش بک به یک هفته قبل //
جین « تقریبا همه بچه ها با ا.ت دوست شده بودن... دختری با چشمای مشکی براق و موهایی ابریشمی... برق توی نگاهش باعث میشد حس کنم اونو قبلا دیدم... قبل از اینکه به خونآشام تبدیل بشم! یه جور حس مالکیت نسبت بهش داشتم... و از همه مهم تر یه تفریح جدید که باید رامش میکردم! کلاس هامون تموم شده بود و پسرای فرصت طلب مدرسه دورش جمع شده بودن و بهش نخ میدادن... قبلا بهش اخطار داده بودم پا روی دمم نزاره اما اون بچه *پوزخند )
راوی « ا.ت بی توجه به نگاه های خشمگین جین با همکلاسیش لی چون گرم صحبت بود... یه جورایی بعد از میکا با اون جور میشد و مراقبش بود... با کشیده شدن دستش توسط جین جیغ خفه ای کشید و سعی کرد مچش رو آزاده کنه اما فشار جین روی مچ دستش هر لحظه بیشتر میشد....
ا.ت « آ.. آییی جین خواهش میکنم.. مچ دستم در..
راوی « با دیدن چشمای قرمز شده جین دهنش بی صدا باز و بسته میشد و از ترس رنگش به سفیدی گچ شد!
جین « بهتر بود به هشدار های میکا گوش میکردی گرل! تو صاحب داری و خوشم نمیاد کسی نگاه چپ به اموالم کنه
ا.ت « مچ دستم رو که به خاطر فشار های دست جین قرمز و کبود شده بود رو ماساژ دادم و با شجاعتی که ای کاش به سراغم نمیومد گفتم « من اسبابازی یا غلام حلقه به گوش تو نیستممممم
راوی « ا.ت فکر میکرد الان جین سیاه و کبودش میکنه اما چهره اش آروم و ریلکس بود... دستی روی لبش کشید و یه قدم به ا.ت نزدیک شد.. با هر قدم جین ا.ت دو قدم عقب تر میرفت... تا اینکه به دیوار برخورد کرد
ا.ت « با ترس اب دهنم رو قورت دادم.. چشم های قرمز شده اش و دندون های نیشش فقط نشان دهنده یه چیز بود! جین خونآشام بود((
جین « اگه ریلکس کردنتون تموم شده پاشو بریم کار دارم باهات
ا.ت « حوصله کل کل نداشتم.... یه جورایی کمی ازش ترسیده بودم... بلند شدم و همراهش رفتم که پوزخندی زد و زمزمه کرد
جین « افرین بیبی مون
راوی « بیبی مون! لقبی بود که بچه ها به ا.ت داده بودن...چون به زیبایی ماه بود و کمی کوچول موچولو... دقیقا دو هفته پیش که سرکلاس با جین لج کرد و کاری که خواسته بود رو انجام نداد جین کاری کرد که ا.ت دیگه مثل قبل سرپیچی نکنه...
فلش بک به یک هفته قبل //
جین « تقریبا همه بچه ها با ا.ت دوست شده بودن... دختری با چشمای مشکی براق و موهایی ابریشمی... برق توی نگاهش باعث میشد حس کنم اونو قبلا دیدم... قبل از اینکه به خونآشام تبدیل بشم! یه جور حس مالکیت نسبت بهش داشتم... و از همه مهم تر یه تفریح جدید که باید رامش میکردم! کلاس هامون تموم شده بود و پسرای فرصت طلب مدرسه دورش جمع شده بودن و بهش نخ میدادن... قبلا بهش اخطار داده بودم پا روی دمم نزاره اما اون بچه *پوزخند )
راوی « ا.ت بی توجه به نگاه های خشمگین جین با همکلاسیش لی چون گرم صحبت بود... یه جورایی بعد از میکا با اون جور میشد و مراقبش بود... با کشیده شدن دستش توسط جین جیغ خفه ای کشید و سعی کرد مچش رو آزاده کنه اما فشار جین روی مچ دستش هر لحظه بیشتر میشد....
ا.ت « آ.. آییی جین خواهش میکنم.. مچ دستم در..
راوی « با دیدن چشمای قرمز شده جین دهنش بی صدا باز و بسته میشد و از ترس رنگش به سفیدی گچ شد!
جین « بهتر بود به هشدار های میکا گوش میکردی گرل! تو صاحب داری و خوشم نمیاد کسی نگاه چپ به اموالم کنه
ا.ت « مچ دستم رو که به خاطر فشار های دست جین قرمز و کبود شده بود رو ماساژ دادم و با شجاعتی که ای کاش به سراغم نمیومد گفتم « من اسبابازی یا غلام حلقه به گوش تو نیستممممم
راوی « ا.ت فکر میکرد الان جین سیاه و کبودش میکنه اما چهره اش آروم و ریلکس بود... دستی روی لبش کشید و یه قدم به ا.ت نزدیک شد.. با هر قدم جین ا.ت دو قدم عقب تر میرفت... تا اینکه به دیوار برخورد کرد
ا.ت « با ترس اب دهنم رو قورت دادم.. چشم های قرمز شده اش و دندون های نیشش فقط نشان دهنده یه چیز بود! جین خونآشام بود((
۷۴.۰k
۲۶ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.