اولین رمان من به نام : شهر ارواح
در کشور آمریکا دختری بالغ ۲۰ ساله ای زندگی میکرد
اسم اون جنا اورتگا بود و اون زیاد به مغازه ی همه چی کده
میرفت یه روز تصمیم گرفت با نا مادری مهربان خود به مغازه برود
جنا چند سال اخیر مادر پدر خود را بر اساس آتش سوزی از دست داد
و او علاقه ی زیادی به مامان داشت بیشتر از پدر،دوران کودکی خود را در پرورشگاه
گذروند تا این که یک روز از دفتر مدیر چیزی شنید!!!!
خانمی که وارد اتاق مدیر شد : سلام وقت بخیر
مدیر : سلام خوش اومدید
خانم : من به یک دختر مهربان نیاز دارم آیا شما هچنین دختری در پرورشگاه دارید؟
مدیر : بله چرا که نه همراهم بیاید تا شما را با او آشنا کنم
مدیر : این جنا اورتگا هستن او بچه ی با ادب و مهربونی است
خانم : وای چه خوشگلی شما
جنا اورتگا : ممنون خانم
مدیر : پرونده رو میدم بهتون و مبارکتون باشه
خانم : خیلی ممنون
اسم مادر او ناتالی رودیگز است
ادامه پارت بعد.......
اسم اون جنا اورتگا بود و اون زیاد به مغازه ی همه چی کده
میرفت یه روز تصمیم گرفت با نا مادری مهربان خود به مغازه برود
جنا چند سال اخیر مادر پدر خود را بر اساس آتش سوزی از دست داد
و او علاقه ی زیادی به مامان داشت بیشتر از پدر،دوران کودکی خود را در پرورشگاه
گذروند تا این که یک روز از دفتر مدیر چیزی شنید!!!!
خانمی که وارد اتاق مدیر شد : سلام وقت بخیر
مدیر : سلام خوش اومدید
خانم : من به یک دختر مهربان نیاز دارم آیا شما هچنین دختری در پرورشگاه دارید؟
مدیر : بله چرا که نه همراهم بیاید تا شما را با او آشنا کنم
مدیر : این جنا اورتگا هستن او بچه ی با ادب و مهربونی است
خانم : وای چه خوشگلی شما
جنا اورتگا : ممنون خانم
مدیر : پرونده رو میدم بهتون و مبارکتون باشه
خانم : خیلی ممنون
اسم مادر او ناتالی رودیگز است
ادامه پارت بعد.......
۲۹۰
۲۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.