عشق تصادفی
عشق تصادفی
part:12
ارسلان: خوب بیا توهم منم باهم رو تخت بخوابیم نظرت
دیانا: آخه زش........
میخواستم حرف بزنم نزاشت
ارسلان: نترس کاریت نمیکنم
دیانا : باشه ولی بالش اضافی داری
ارسلان: آره داخل اون کمد چیکار داشتی
دیانا: بزار الان میبینی
اسلان: داشتم میدیدم که دیانا چیکار میکنه که با این کارش خوشکم زد
دیانا: رفتم بالش ۳ تا آوردم گذاشتم وسطمون
چیه نگاه داره؟
ارسلان : دیدن خر سفا داره
دیانا : هار هار هار خیلی. خندیدیم اگه مزه ریختن تموم شد بخوابیم
ارسلان: آره بیا بخوابیم چراغ ها رو خاموش کردن خوابیدی
با صدای زنگ گوشیم بیدار شدن
دیدم رضا زنگ زده
ارسلان: جانم رضا
رضا : زود بیا آدرسی که میگم
ارسلان : باش چی شده
رضا: بیا میگم
ارسلان: حرفمون تموم شد آدرس فرستاد منم آروم آماده شدم رفتم تا دیانا بیدار نشده
دیانا : با نوری که روی چشمام افتاد بیدار شدم دیدم ارسلان نیست صدا زنم نبود ساعت نگاه کردم تقریبا ساعت ۸نیم بود ساعت یک کلاس داشتم
.........
بچه ها ببخشید ولی امتحان ترم اول شروع شده و من نمیتونم زیاد فعالیت کنم ولی هست بعد امتحان میخوام کار های زیاد فعالیت زیادی کنم
part:12
ارسلان: خوب بیا توهم منم باهم رو تخت بخوابیم نظرت
دیانا: آخه زش........
میخواستم حرف بزنم نزاشت
ارسلان: نترس کاریت نمیکنم
دیانا : باشه ولی بالش اضافی داری
ارسلان: آره داخل اون کمد چیکار داشتی
دیانا: بزار الان میبینی
اسلان: داشتم میدیدم که دیانا چیکار میکنه که با این کارش خوشکم زد
دیانا: رفتم بالش ۳ تا آوردم گذاشتم وسطمون
چیه نگاه داره؟
ارسلان : دیدن خر سفا داره
دیانا : هار هار هار خیلی. خندیدیم اگه مزه ریختن تموم شد بخوابیم
ارسلان: آره بیا بخوابیم چراغ ها رو خاموش کردن خوابیدی
با صدای زنگ گوشیم بیدار شدن
دیدم رضا زنگ زده
ارسلان: جانم رضا
رضا : زود بیا آدرسی که میگم
ارسلان : باش چی شده
رضا: بیا میگم
ارسلان: حرفمون تموم شد آدرس فرستاد منم آروم آماده شدم رفتم تا دیانا بیدار نشده
دیانا : با نوری که روی چشمام افتاد بیدار شدم دیدم ارسلان نیست صدا زنم نبود ساعت نگاه کردم تقریبا ساعت ۸نیم بود ساعت یک کلاس داشتم
.........
بچه ها ببخشید ولی امتحان ترم اول شروع شده و من نمیتونم زیاد فعالیت کنم ولی هست بعد امتحان میخوام کار های زیاد فعالیت زیادی کنم
۷۷
۰۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.