خیانت
خیانت
Part:12
یونا ویو:
داخل هتل انگار زمان هرگز نمیگذشت
دلم نمیخواست گریه کنم .....
کم کم داشت بغضم میشکست که کتم
رو برداشتم و از هتل زدم بیرون
میخواستم از خیابون رد بشم
اصلا به چراغ توجه نکردم چون
توی کره معمولا اینجوری بودم
داشتم رد میشدم که با خوردن بوق و نور زردی که به چشمم خورد متوجه هیچی نشدم
وقتی ماشین بهم خورد هیچ حسی نداشتم چشمام سنگین بود تنها چیزی که یادم میاد اینه که مردم دورم جمع شده بودن و ....سیاهی مطلق
سایان ویو:
با این وجود که اختلاف زمانی زیادی با
یونا شی داریم ولی اصلا زنگ نزد
نگرانشم اون حداقل ۴ بار بهم زنگ میزد
یعنی کجاست کوک توی سالن رو به روم نشسته بود......جوری که انگار اصلا وجود نداره گوشیم رو برداشتم و به یونا زنگ زدم جواب نداد چند بار دیگه برداشتم که یه زن برداشت داشت ترکی حرف میزد حرفاش رو نمیفهمیدم بخاطر همین شروع کردم اینگلیسی حرف زدن که اون زن هم ادامه داد
سایان:سلام ببخشید گوشی یونا دست شما چیکار میکنه؟
پرستار:شما از نزدیکان صاحب این گوشی هستید؟
کوک:یونا.....سایان تو داری با یونا حرف میزنی؟
سایان:هیش......
سایان:بله از نزدیکانش هستم چیزی شده؟
پرستار:صاحب این موبایل تصادف کردن و الان اتاق عمل هستن
سایان:چییییی؟یونا خوبه؟یونا کجاست
پرستار:بله بیمارستان استانبول
سایان:لطفا وضعیتش رو بهم بگید
گوشی رو قطع کردم و سریع رفتم داخل اتاق کوک پشت سرم اومد........ اشکام بند نمی اومد.........
کوک:بیب چی شده
سایان:ی......یو...... ....یونا(گریه)
کوک:یونا چی شده؟(نگران)
سایان:ت......تصادف......ک....کرده(گریه)من.....باید برم........
کوک؛کجا
سایان:سریع بلیط برای ترکیه برام بگیر.....
کوک:امشب پرواز به ترکیه هست
سایان:سریع بگیر
کوک:باشه
Part:12
یونا ویو:
داخل هتل انگار زمان هرگز نمیگذشت
دلم نمیخواست گریه کنم .....
کم کم داشت بغضم میشکست که کتم
رو برداشتم و از هتل زدم بیرون
میخواستم از خیابون رد بشم
اصلا به چراغ توجه نکردم چون
توی کره معمولا اینجوری بودم
داشتم رد میشدم که با خوردن بوق و نور زردی که به چشمم خورد متوجه هیچی نشدم
وقتی ماشین بهم خورد هیچ حسی نداشتم چشمام سنگین بود تنها چیزی که یادم میاد اینه که مردم دورم جمع شده بودن و ....سیاهی مطلق
سایان ویو:
با این وجود که اختلاف زمانی زیادی با
یونا شی داریم ولی اصلا زنگ نزد
نگرانشم اون حداقل ۴ بار بهم زنگ میزد
یعنی کجاست کوک توی سالن رو به روم نشسته بود......جوری که انگار اصلا وجود نداره گوشیم رو برداشتم و به یونا زنگ زدم جواب نداد چند بار دیگه برداشتم که یه زن برداشت داشت ترکی حرف میزد حرفاش رو نمیفهمیدم بخاطر همین شروع کردم اینگلیسی حرف زدن که اون زن هم ادامه داد
سایان:سلام ببخشید گوشی یونا دست شما چیکار میکنه؟
پرستار:شما از نزدیکان صاحب این گوشی هستید؟
کوک:یونا.....سایان تو داری با یونا حرف میزنی؟
سایان:هیش......
سایان:بله از نزدیکانش هستم چیزی شده؟
پرستار:صاحب این موبایل تصادف کردن و الان اتاق عمل هستن
سایان:چییییی؟یونا خوبه؟یونا کجاست
پرستار:بله بیمارستان استانبول
سایان:لطفا وضعیتش رو بهم بگید
گوشی رو قطع کردم و سریع رفتم داخل اتاق کوک پشت سرم اومد........ اشکام بند نمی اومد.........
کوک:بیب چی شده
سایان:ی......یو...... ....یونا(گریه)
کوک:یونا چی شده؟(نگران)
سایان:ت......تصادف......ک....کرده(گریه)من.....باید برم........
کوک؛کجا
سایان:سریع بلیط برای ترکیه برام بگیر.....
کوک:امشب پرواز به ترکیه هست
سایان:سریع بگیر
کوک:باشه
۷.۹k
۲۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.