گذر زمان

#گذر#زمان

هر دو خیره مانده در خاطرات گذشته...
با چشمانی پر از تمنای وصال که در هر لحظه ی سکوت جامانده به دامان انتظار...
اهی اگر براید، دریا قطره قطره کویر می شود به پایشان...
تکیه گاهاشان که نباشد، دیگر هر دو عصای یکدیگرند
پای رفتن نیست...
اما مهر دلهایشان را باد فرسنگ ها برده در این غروب بیکران...
تمام قدم ها راشمرده اند به انتظار بوی نسیم گل پر پر شده ی گلدانشان در حرم عشق...

واکنون ......
خوب نگاه کن ...
این عکس حکایت ها در پشت خود دارد و اما من و شما غافل

چی میبینی؟
دو فراموش شده دو فداکار دو همدم...
از جوانی لذت میبری؟ همه چیز همانگونه شد که میخواستی؟ 
مدامی که از زندگی تان لذت میبرید کمی به پدر و مادر پیر خود هم فکر کنید آنها همان هایی بودن که جوانی شان را برای امروز تو خرج کردن همان هایی هستند که... بابا پول بده برم مدرسه! مامان لباسمو شستی؟ همان ها هستند که هیچوقت نتوانستند همه چیز را همانگونه که میخواستند داشته باشند ... چشمانشان به در خشک شده نیامدی ... مریض شدند نیامدی ... بی تفاوت باش ! اما امان از روزی جای خودت هم آنجا باشد تنها ,غمگین,افسرده,افسوس ...

بسلامتی همه ی پدر و مادرهای نازنین چه انهایی که در قید حیات هستن و چه انهایی که رخت بستن و اسمانی شدن#روحشان#شاد#
از شیره ی جانشان ما را ابیاری کردن تا که ما سبز بشیم با اینکه خشکی خود را به نظاره نشسته بودن ولی دم نزدن تا که ما ها ریشه بگیریم
#فقط#وقتی#ریشه#گرفتیم#تبر#نشویم#بر#پیکر#نازنیننشان#و#قدر#شناس#باشیم