name:belife part:۷
تهیونگ نفس عمیقی کشید و با حرص گفت: تو هرزه همش یه ماهه از هوسوک طلاق گرفتی چطور؟
سوریون لبخندی زد و اروم خم شد و گفت : من موقعی با هوسوک بودم باهات کیص رفتم...اینطور نیست عزیزم؟
تهیونگ در حالی که بلند میشد داد زد : خفههه شوووو
همزمان صدای چرخیدن کلید توی در اومد که تهیونگ سریع سوییچ رو برداشت و سمت در رفت
ا.ت با دیدن تهیونگ لبخندی زد و گفت : سلام ته
تهیونگ با اخم روی صورتش به راهش ادامه داد و با خوردن به ا.ت سریع از در بیرون رفت
ا.ت از این رفتار تهیونگ تعجب کرد و با تعجب سمت پذیرایی رفت. با دیدن سوریون لبخندی زد و خریدا رو روی کانتر گذاشت. سرشو سمت سویون برگردوند و درحالی که کاپشنش رو در میورد گفت : تهیونگ چش بود؟
سوریون شونه هاش رو به بالا پرت کرد و گفت : بعداز تلفن این شکلی شد.
ا.ت سری تکون داد و سمت اتاق رفت تا کاپشنش رو اویزون کنه.
بعد سمت اشپزخونه برگشت و اروم خریدا رو از توی پلاستیک در میورد.
سوریون کیفش رو برداشت و گفت : این همه خرید برای چیته؟
ا.ت با ذوق لبخندی زد و سمتش برگشت: امشب سالگرد ازدواج منو تهیونگهههه
سوریون پوزخندی زد و لب زد: دلت خوشه
و بعد از گرفتن نگاه خیره اش به خریدا لب زد : فعلا
از خونه بیرون رفت .
ا.ت دمپاییاش رو پوشید و تلویزیون رو روشن کرد. با دیدن خبرای الکی که گوینده خبر زن با صدای نازک و سنجیده میگفت دکمه بالا رو فشار داد و با دیدن شبکه اهنگ کمی صداش رو بلند کرد و به اهنگ گوش میداد و خونه رو تمیز میکرد.
***
تهیونگ با بی اعصابی کراواتش رو روی میز پرت کرد و بلافاصله روی تخت دراز کشید. چند دقیقه از دراز کشیدنش نگذشته بود که ا.ت داخل اتاق شد . اروم حرکت کرد و کنار تهیونگ نشست.
با دیدن چشای براق تهیونگ توی تاریکی مطمعن شد که بیداره. اروم دستش رو روی دست تهیونگ گذاشت و لب زد : چیزی شده ته؟
ته با بیحالی جواب داد: نه
ا.ت با شنیدن صدای بیحالی که از بین لبای تهیونگ خارج شد دستشو داخل موهای تهیونگ برد و گفت : نمیای ؟
تهیونگ دوباره به زور جواب داد : نه
ا.ت کمی ناراحت شد و لب زد...
.
.
.
.
.
#بی_تی_اس#سناریو#کیپاپ#نامجون#جین#جیهوپ#یونگی#جیمین#تهیونگ#جونگکوک#ویسگون#رمان
سوریون لبخندی زد و اروم خم شد و گفت : من موقعی با هوسوک بودم باهات کیص رفتم...اینطور نیست عزیزم؟
تهیونگ در حالی که بلند میشد داد زد : خفههه شوووو
همزمان صدای چرخیدن کلید توی در اومد که تهیونگ سریع سوییچ رو برداشت و سمت در رفت
ا.ت با دیدن تهیونگ لبخندی زد و گفت : سلام ته
تهیونگ با اخم روی صورتش به راهش ادامه داد و با خوردن به ا.ت سریع از در بیرون رفت
ا.ت از این رفتار تهیونگ تعجب کرد و با تعجب سمت پذیرایی رفت. با دیدن سوریون لبخندی زد و خریدا رو روی کانتر گذاشت. سرشو سمت سویون برگردوند و درحالی که کاپشنش رو در میورد گفت : تهیونگ چش بود؟
سوریون شونه هاش رو به بالا پرت کرد و گفت : بعداز تلفن این شکلی شد.
ا.ت سری تکون داد و سمت اتاق رفت تا کاپشنش رو اویزون کنه.
بعد سمت اشپزخونه برگشت و اروم خریدا رو از توی پلاستیک در میورد.
سوریون کیفش رو برداشت و گفت : این همه خرید برای چیته؟
ا.ت با ذوق لبخندی زد و سمتش برگشت: امشب سالگرد ازدواج منو تهیونگهههه
سوریون پوزخندی زد و لب زد: دلت خوشه
و بعد از گرفتن نگاه خیره اش به خریدا لب زد : فعلا
از خونه بیرون رفت .
ا.ت دمپاییاش رو پوشید و تلویزیون رو روشن کرد. با دیدن خبرای الکی که گوینده خبر زن با صدای نازک و سنجیده میگفت دکمه بالا رو فشار داد و با دیدن شبکه اهنگ کمی صداش رو بلند کرد و به اهنگ گوش میداد و خونه رو تمیز میکرد.
***
تهیونگ با بی اعصابی کراواتش رو روی میز پرت کرد و بلافاصله روی تخت دراز کشید. چند دقیقه از دراز کشیدنش نگذشته بود که ا.ت داخل اتاق شد . اروم حرکت کرد و کنار تهیونگ نشست.
با دیدن چشای براق تهیونگ توی تاریکی مطمعن شد که بیداره. اروم دستش رو روی دست تهیونگ گذاشت و لب زد : چیزی شده ته؟
ته با بیحالی جواب داد: نه
ا.ت با شنیدن صدای بیحالی که از بین لبای تهیونگ خارج شد دستشو داخل موهای تهیونگ برد و گفت : نمیای ؟
تهیونگ دوباره به زور جواب داد : نه
ا.ت کمی ناراحت شد و لب زد...
.
.
.
.
.
#بی_تی_اس#سناریو#کیپاپ#نامجون#جین#جیهوپ#یونگی#جیمین#تهیونگ#جونگکوک#ویسگون#رمان
۲۲.۹k
۱۲ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.