تو مال منی:)

𝐏𝐚𝐫𝐭:۶

ویو ﺍ/ﺕ
از پله ها رفتم پايين و روبه روى تهيونگ وايسادم ا.ت:خوب من اماده ام بريم تهيونگ....
اونوو:ا/ت خيلى خوشگل شدى
ا/ت:مرسى عزيزم...ولى انگار بابات خوشش نيومده
اونوو:بابا
تهيونگ:...
ا.ت:تهيونگ
تهيونگ....
چيزى نميگفت و زل زده بود بهم
ا.ت:تهيونگ با تو هستم...وا اين چشه
اونوو:بابا
تهيونگ: اا
ا/ت:خوبى
تهيونگ:ا.ا.آره خ.خوبم
ا/ت:باشه پس بريم
تهيونگ:اوفف لعنتى خيلى جذاب هست(با خودش)
ا/ت:چيزى گفتى
تهيونگ:ن.نه..بياين بريم ديگه ديره
اونوو: بابا نگفتی ا/ت چجوری شده
تهيونگ:اون خيلى خوشكله يعنى منظورم اینه که خوشگل شده
ا/ت باشه پس بياين بریم ديگه
دست اونوو گرفتم و رفتيم سوار ماشين شدیم و راه افتادیم سمت محضر...
(پرش زمان چند ساعت بعد)
نزدیکای شب بود كه رسيديم خونه اونوو تو ماشين خوابش برده بود تهیونگ رفت برداشتش بو برد تو اتاقش .. منم رفتم تو اتاق خودم..
ا/ت: عاححح روز خسته كننده بود بهتره به دوش بگیرم رفتم تو حموم و لباسامو در آوردم ورفتم زير دوش ... بعد چند مين از حموم در اومدم و حولمو پیچیدم دور بدنم و رفتم بيرون كه یهو...

امیدوارم خوشتون اومده باشه❤

شرط هاش

لایک:۱۶
کامنت:۱۶