فیک جنون
پارت ۱۲:::::::
۸ سال بعد
لباس سر همی تنگ چرم مشکیمو پوشیدم و با یه رژ لب قرمز و دست کشیدن توی موهای کوتاهم کار رو تموم کردم از اتاقم بیرون اومدم و طبق عادت جیمین رو صدا زدم
+جیمین
از دفتر کارش بیرون اومد
×بله قربان
+قهوه
×چشم
بعد رفت سمت آب دار خونه
دستم رو روی پیشونیم کشیدم و سمت بقیه کار کنا رفتم
+خوب یکی پرونده جدیدو بیاره دفترم
و بعد سمت دفترم رفتم و روی صندلی ولو شدم
در باز شد
:چطوری
+خوب
:بیا پرونده جدید
اومدم بازش کنم که
:نه وایستا بقیه ام بیان یکی میخواد به همه توضیح بده پرونده رو
+باشه
بعد با بی حوصلگی دوباره تکیه دادم
بقیه اومدن توی اتاق
بعد پرونده رو دستم گرفتم و همراهش به توضیحات گوش دادم
▪︎گروه خلافکاران دختران پرپل
یک دفه کل خاطرات توی سرم مرور شد
بعد با نیش خند زمزمه کردم
+میدونستم کار دست خودشون میدن
▪︎بله خانم؟
+هیچی تو ادامه بده
▪︎جرم:مسموم کردن و هیپنوتیزم با دارو های مختلف
بعد پرونده رو ورق زدم
▪︎کسانی که مورد حمله این گروه قرار گرفتن:جانگ هیو .هانگ هوشین .مین یونگی
همزمان با گفتن اسم یونگی توی پرونده به عکسش نگاه کردم
یعنی اون واقعا به من خیانت نکرده بود؟
+وایستا چطوری مسموم شدن یعنی چی
▪︎این دخترا با ریختن ماده ای توی مشروب پسرای خوشگلی که به بار میومدن اونا رو مثل مار طرف خودشون میکشیدن و طرف رو مجبور به رابطه جنسی میکردن
+اراده افراد چی؟
▪︎این ماده کاملا اراده رو از بین میبره
تند تند نفس میزدم چشمام از تعجب گشاد شده بود و گوشام سوت میکشید یاد آوری خاطرات ۱۰ سال پیش درد آور بود دوباره یاد اون یونگی نحس افتادن حالم رو بهم میزد
به نامجون نگاه کردم خیلی نگران بود درست مثل ۱۰ سال پیش همون طوری نگران نگاهم میکرد
پرونده رو روی میز کوبیدم و از اتاق بیرون اومدم و توی بالکن رفتم
نفسی عمیق کشیدم که جیمین اومد تو
×خانم حالتون خوبه ؟
+نه جیمین اصلا حالم خوب نیست
×پرونده رو خوندم میدونم دوباره یاد آوردن اون چیزا سخته براتون
بلد قهوه رو داد دستم
یک قلوب خوردم و شروع به حرف زدن کردم
+الان خوشحالم دوست دارم دوباره اون لیا رو ببینم ایندفه یه جوری به حسابش میرسم که برای تک تک حرفایی که بهم زد افسوس بخوره
بعد رفتم پیش بقیه توی اتاق
+من این پرونده رو برمیدارم خودمم حلش میکنم
▪︎چشم خانم
و بعد همه از اتاق بیرون رفتن جز نامجون روی صندلی نشستم
:رزا
+مگه نگفتم دیگه منو به این اسم صدا نمیکنی هااان
:حالا که کسی اینجا نیست
+نامجون برو بیرون
:ولی
+گفتم برو بیرونننن
بعد رفت و آروم درو پشت سرش بست
پرونده رو دستم گرفتم عکس یونگیو از توی پرونده کندم و پاره کردم و توی سطل انداختم
بعد توی کامپیوتر پست ورد مبایل لیا که اون طوری میتونستم ردیابیش کنم رو زدم وقتی مکان خونش رو پیدا کردم رفتم و کمدی که توی اتاق کارم بود رو باز کردم یکی از اسلحه ها رو برداشتم و تیر هاشو چک کردم و دوباره اسم جیمینو فریاد زدم
+جیمین
بعد چند ثانیه جیمین با نفس نفس زدن اومد تو
×بله خانم
+افرادو جمع کن میریم یه گوشمالی به این گروپ پرپل بدیم
×چشم خانم
بعد از اتاق بیرون رفت
خواستم دنبالش برم که دوباره چشمم سمت کمد رفت
رفتم سمتش و چاقو مورد علاقم رو برداشتم چاقوی شانسم باهاش نصف کله گنده های مافیای کره رو سر بریده بودم
بعد توی جیبم کردم و از اتاق خارج شدم
۸ سال بعد
لباس سر همی تنگ چرم مشکیمو پوشیدم و با یه رژ لب قرمز و دست کشیدن توی موهای کوتاهم کار رو تموم کردم از اتاقم بیرون اومدم و طبق عادت جیمین رو صدا زدم
+جیمین
از دفتر کارش بیرون اومد
×بله قربان
+قهوه
×چشم
بعد رفت سمت آب دار خونه
دستم رو روی پیشونیم کشیدم و سمت بقیه کار کنا رفتم
+خوب یکی پرونده جدیدو بیاره دفترم
و بعد سمت دفترم رفتم و روی صندلی ولو شدم
در باز شد
:چطوری
+خوب
:بیا پرونده جدید
اومدم بازش کنم که
:نه وایستا بقیه ام بیان یکی میخواد به همه توضیح بده پرونده رو
+باشه
بعد با بی حوصلگی دوباره تکیه دادم
بقیه اومدن توی اتاق
بعد پرونده رو دستم گرفتم و همراهش به توضیحات گوش دادم
▪︎گروه خلافکاران دختران پرپل
یک دفه کل خاطرات توی سرم مرور شد
بعد با نیش خند زمزمه کردم
+میدونستم کار دست خودشون میدن
▪︎بله خانم؟
+هیچی تو ادامه بده
▪︎جرم:مسموم کردن و هیپنوتیزم با دارو های مختلف
بعد پرونده رو ورق زدم
▪︎کسانی که مورد حمله این گروه قرار گرفتن:جانگ هیو .هانگ هوشین .مین یونگی
همزمان با گفتن اسم یونگی توی پرونده به عکسش نگاه کردم
یعنی اون واقعا به من خیانت نکرده بود؟
+وایستا چطوری مسموم شدن یعنی چی
▪︎این دخترا با ریختن ماده ای توی مشروب پسرای خوشگلی که به بار میومدن اونا رو مثل مار طرف خودشون میکشیدن و طرف رو مجبور به رابطه جنسی میکردن
+اراده افراد چی؟
▪︎این ماده کاملا اراده رو از بین میبره
تند تند نفس میزدم چشمام از تعجب گشاد شده بود و گوشام سوت میکشید یاد آوری خاطرات ۱۰ سال پیش درد آور بود دوباره یاد اون یونگی نحس افتادن حالم رو بهم میزد
به نامجون نگاه کردم خیلی نگران بود درست مثل ۱۰ سال پیش همون طوری نگران نگاهم میکرد
پرونده رو روی میز کوبیدم و از اتاق بیرون اومدم و توی بالکن رفتم
نفسی عمیق کشیدم که جیمین اومد تو
×خانم حالتون خوبه ؟
+نه جیمین اصلا حالم خوب نیست
×پرونده رو خوندم میدونم دوباره یاد آوردن اون چیزا سخته براتون
بلد قهوه رو داد دستم
یک قلوب خوردم و شروع به حرف زدن کردم
+الان خوشحالم دوست دارم دوباره اون لیا رو ببینم ایندفه یه جوری به حسابش میرسم که برای تک تک حرفایی که بهم زد افسوس بخوره
بعد رفتم پیش بقیه توی اتاق
+من این پرونده رو برمیدارم خودمم حلش میکنم
▪︎چشم خانم
و بعد همه از اتاق بیرون رفتن جز نامجون روی صندلی نشستم
:رزا
+مگه نگفتم دیگه منو به این اسم صدا نمیکنی هااان
:حالا که کسی اینجا نیست
+نامجون برو بیرون
:ولی
+گفتم برو بیرونننن
بعد رفت و آروم درو پشت سرش بست
پرونده رو دستم گرفتم عکس یونگیو از توی پرونده کندم و پاره کردم و توی سطل انداختم
بعد توی کامپیوتر پست ورد مبایل لیا که اون طوری میتونستم ردیابیش کنم رو زدم وقتی مکان خونش رو پیدا کردم رفتم و کمدی که توی اتاق کارم بود رو باز کردم یکی از اسلحه ها رو برداشتم و تیر هاشو چک کردم و دوباره اسم جیمینو فریاد زدم
+جیمین
بعد چند ثانیه جیمین با نفس نفس زدن اومد تو
×بله خانم
+افرادو جمع کن میریم یه گوشمالی به این گروپ پرپل بدیم
×چشم خانم
بعد از اتاق بیرون رفت
خواستم دنبالش برم که دوباره چشمم سمت کمد رفت
رفتم سمتش و چاقو مورد علاقم رو برداشتم چاقوی شانسم باهاش نصف کله گنده های مافیای کره رو سر بریده بودم
بعد توی جیبم کردم و از اتاق خارج شدم
۵۰.۱k
۱۱ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.