Part 5
part5
رفتیم پایین که مامانم گفت
م.ا :دخترم بیا کاریت دارم
ا/ت: اوکی چیه
م.ا: ببین دخترم تو باید با تهیونگ ازدواج کنی
ا/ت :چییییی ن..نه
م.ا: اما دخترم
ات :مامان ن..نمیتونم
(ویو ا/ت )
سریع رفتم تو اتاقم شروع کردم به گریه کردن
بهد ۵مین پاشدم گفتم اینجوری نمیشه سریع یه ساک ورداشتم چند دست لباس توش گذاشتم خودمم یه لباس اسپورت قشنگ پوشیدم کیف پولم ورداشتم گفتم حالا چه جوری فرار کنم
چند تا از پتوم هامو برداشتم به هم محکم
گره زدم
انداختم پایین پنجره ام
کههههه
رفتیم پایین که مامانم گفت
م.ا :دخترم بیا کاریت دارم
ا/ت: اوکی چیه
م.ا: ببین دخترم تو باید با تهیونگ ازدواج کنی
ا/ت :چییییی ن..نه
م.ا: اما دخترم
ات :مامان ن..نمیتونم
(ویو ا/ت )
سریع رفتم تو اتاقم شروع کردم به گریه کردن
بهد ۵مین پاشدم گفتم اینجوری نمیشه سریع یه ساک ورداشتم چند دست لباس توش گذاشتم خودمم یه لباس اسپورت قشنگ پوشیدم کیف پولم ورداشتم گفتم حالا چه جوری فرار کنم
چند تا از پتوم هامو برداشتم به هم محکم
گره زدم
انداختم پایین پنجره ام
کههههه
۱۹.۱k
۲۶ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.