p44
p44
نیم نگاهی به کوک انداختم که هوزم بهم زل زده بود برگشتم سمت تهیونگ هیونگو گفتم...
ات. من دیروز وضعیتم از اینم بدتر بود باید کمی درک کنه مخصوصا باکاری که باهام کرد باید پیشم میموند مگه نه جئون جنگکوک؟
حرفی نزد که جیمین گفت
جیمین. دیروز چیکارت کرد؟
ات. خودش خوب میدونه...
جین. بیا غذا بخور حتما گشنته
برای اینکه کوک حرص بخوره گفتم...
ات. خونه بنگچان خوردم دست پختش واقعا خوبه ولی نه به اندازع تو هیونگ
جین. میدونم دست پخت من حرف نداره
ات. هومم خب من میرم یکم استراحت کنم بعد کلی تمرین واقعا خستم...
نامجون. باشه برو استراحت کن
رفتم بالا تو اتاقمو روی تخت دراز کشیدم بعد چند دقیقه در اتاق آروم باز شد چون تختمون دو طبقه بود و طبقه بالاش واسه من بود راحت میتونستم ببینم کی دروز باز کرد... کوک بود با قیافه ناراحت امد داخل رفت روی تخت خودش نشست...
کوک. ات؟(صدای آروم)
قلبم درد میکرد بخاطر این حالش ولی نباید همیشه من کوتاه بیام
کوک. بیداری میدونم
ات. چی میخوای(سرد)
کوک. میشه حرف بزنیم خواهش میکنم
ات. لازم نیس
کوک......
هیچ حرفی نزد که همون لحظه تخت تکون خورد فهمیدم داره میاد بالا.... همینطور که نردبون رو میومد بالا بهش نگا میکردم... چقدر دلم میخواد بغلش کنم.. بلخره تموم شدو امد کنارم نشست
ات. اینجا چیکار میکنی برو پایین
کوک.ات دیگه داری عصبیم میکنی به حرفم گوش کن(جدی)
ات. هوفففف... میشنوم
کوک. ات سوهی دوس پسر داره...
نذاشتم حرفشو بزنه که گفتم...
ات. بخاطر همین ناراحتی شکست عشقی خوردی؟(پوزخند)
کوک. چی میگی ات؟!
ات. رفتی دیدی عشقت دوس پسر دارن نه؟ آخههه دلم کباب شد
کوک. عشق؟ ات خودت میفهمی چی میگی؟ من فقط تورو دوست دارم
ات. من که همیچین چیزی نمیبینم
کوک. داشتم میگفتم اون دوس پسر داره منم با دوس پسرش دوستم درست مثل اعضا و سوهی هم مثل خواهر کوچیک ترمه تو چرا برای خودت میبریو میدوزی
ات. دروغ میگی... پس چرا شب موندی خونش هااا نمیدونی چقدر دلم شکست فک کردم بخاطر رابطه منو میخوای فک کردم منو فراموش کردی تو درست جای تنها گذاشتی که نباید میذاشتی تو منو بعد رابطمون ول کردی...(بغض)
کوک. ات ما بحثمون شد چرا انقدر خیال بافی میکنی تو
ادامه دارد...
حمایت کنید🥹❤
نیم نگاهی به کوک انداختم که هوزم بهم زل زده بود برگشتم سمت تهیونگ هیونگو گفتم...
ات. من دیروز وضعیتم از اینم بدتر بود باید کمی درک کنه مخصوصا باکاری که باهام کرد باید پیشم میموند مگه نه جئون جنگکوک؟
حرفی نزد که جیمین گفت
جیمین. دیروز چیکارت کرد؟
ات. خودش خوب میدونه...
جین. بیا غذا بخور حتما گشنته
برای اینکه کوک حرص بخوره گفتم...
ات. خونه بنگچان خوردم دست پختش واقعا خوبه ولی نه به اندازع تو هیونگ
جین. میدونم دست پخت من حرف نداره
ات. هومم خب من میرم یکم استراحت کنم بعد کلی تمرین واقعا خستم...
نامجون. باشه برو استراحت کن
رفتم بالا تو اتاقمو روی تخت دراز کشیدم بعد چند دقیقه در اتاق آروم باز شد چون تختمون دو طبقه بود و طبقه بالاش واسه من بود راحت میتونستم ببینم کی دروز باز کرد... کوک بود با قیافه ناراحت امد داخل رفت روی تخت خودش نشست...
کوک. ات؟(صدای آروم)
قلبم درد میکرد بخاطر این حالش ولی نباید همیشه من کوتاه بیام
کوک. بیداری میدونم
ات. چی میخوای(سرد)
کوک. میشه حرف بزنیم خواهش میکنم
ات. لازم نیس
کوک......
هیچ حرفی نزد که همون لحظه تخت تکون خورد فهمیدم داره میاد بالا.... همینطور که نردبون رو میومد بالا بهش نگا میکردم... چقدر دلم میخواد بغلش کنم.. بلخره تموم شدو امد کنارم نشست
ات. اینجا چیکار میکنی برو پایین
کوک.ات دیگه داری عصبیم میکنی به حرفم گوش کن(جدی)
ات. هوفففف... میشنوم
کوک. ات سوهی دوس پسر داره...
نذاشتم حرفشو بزنه که گفتم...
ات. بخاطر همین ناراحتی شکست عشقی خوردی؟(پوزخند)
کوک. چی میگی ات؟!
ات. رفتی دیدی عشقت دوس پسر دارن نه؟ آخههه دلم کباب شد
کوک. عشق؟ ات خودت میفهمی چی میگی؟ من فقط تورو دوست دارم
ات. من که همیچین چیزی نمیبینم
کوک. داشتم میگفتم اون دوس پسر داره منم با دوس پسرش دوستم درست مثل اعضا و سوهی هم مثل خواهر کوچیک ترمه تو چرا برای خودت میبریو میدوزی
ات. دروغ میگی... پس چرا شب موندی خونش هااا نمیدونی چقدر دلم شکست فک کردم بخاطر رابطه منو میخوای فک کردم منو فراموش کردی تو درست جای تنها گذاشتی که نباید میذاشتی تو منو بعد رابطمون ول کردی...(بغض)
کوک. ات ما بحثمون شد چرا انقدر خیال بافی میکنی تو
ادامه دارد...
حمایت کنید🥹❤
۴.۸k
۲۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.