پارت ۲
پارت ۲
ا.ت ویو
ساعت ۳ بلند شدم کارامو کردم ۴ صبح پرواز داشتم رانندم منو رسوند فرودگاه و رفت من
رفتم فرودگاه و ...
یکدفعه دیدم کسی صدام میکنه بلند شدم دیدم رسیدیم کره و کل مدت خواب بودم ساعت ۶ غروب بود ۱۳ ساعت خواب بودم
رفتم پایین دیدم یکی از پشت بغلم کن کرد که فهمیدم لیاس منم بغلش کردم
سلاممممممم(ذوق)
ـسللممممممم
بهبه چه خوشگله اینجا
ـ آره خیلی تازه کجاشو دیدی
واو
ـیه سورپرایز برات دارم
چی ؟
ـ بیا بریم حالا خودت میفهمی
رفتیم خونه لیا بهم اتاقمو نشون داد رفتم تو اتاقم وسایلمو گذاشتم و کارمو کردم رفتم پایین یه فیلم گذاشتیم و با کلی خوراکی تا ساعت ۸ فیلم دیدیم لیا گفت بریم بار منم قبول کردم رفتم آماده شدم و رفتیم بار
( عکس لباسو میزارم)
رسیدیم بار رفتیم بوی الکل میداد
همه دخترا داشتن خودشونو به پسرا میمالدین و ازشون میخواستن س.کس کنن و پسرا هم حال میکردن رفتیم یه گوشه نشستیم که لیا گفت من میرم نوشیدنی بیارم بعد که رفت یه پسر خوشتیپ اومد و گفت افتخار میدید امشب مال من بشی؟
خواست بهم دست بزنه که که یجوری زدمش خون دماغ شد که یکدفعه لیا و یه پسره اومدن که
ـ ا.ت این دوستمهه
یا ابلفظلللل
سریع کمکش کردم نشست و دماغشو با دستمال تمیز کردم که همش نگام میکرد و خیلی بدم میومد که لیا گفت
ـ این هیونجین ا.ت اینم هم الکس
خوشبختم
یکم موندیم و رفتیم خونه کارامونو کردم خوابیدیم
صبح بلند شدم رفتم پایین دیدم ....
پارت بعدی رو هم میزارم
ا.ت ویو
ساعت ۳ بلند شدم کارامو کردم ۴ صبح پرواز داشتم رانندم منو رسوند فرودگاه و رفت من
رفتم فرودگاه و ...
یکدفعه دیدم کسی صدام میکنه بلند شدم دیدم رسیدیم کره و کل مدت خواب بودم ساعت ۶ غروب بود ۱۳ ساعت خواب بودم
رفتم پایین دیدم یکی از پشت بغلم کن کرد که فهمیدم لیاس منم بغلش کردم
سلاممممممم(ذوق)
ـسللممممممم
بهبه چه خوشگله اینجا
ـ آره خیلی تازه کجاشو دیدی
واو
ـیه سورپرایز برات دارم
چی ؟
ـ بیا بریم حالا خودت میفهمی
رفتیم خونه لیا بهم اتاقمو نشون داد رفتم تو اتاقم وسایلمو گذاشتم و کارمو کردم رفتم پایین یه فیلم گذاشتیم و با کلی خوراکی تا ساعت ۸ فیلم دیدیم لیا گفت بریم بار منم قبول کردم رفتم آماده شدم و رفتیم بار
( عکس لباسو میزارم)
رسیدیم بار رفتیم بوی الکل میداد
همه دخترا داشتن خودشونو به پسرا میمالدین و ازشون میخواستن س.کس کنن و پسرا هم حال میکردن رفتیم یه گوشه نشستیم که لیا گفت من میرم نوشیدنی بیارم بعد که رفت یه پسر خوشتیپ اومد و گفت افتخار میدید امشب مال من بشی؟
خواست بهم دست بزنه که که یجوری زدمش خون دماغ شد که یکدفعه لیا و یه پسره اومدن که
ـ ا.ت این دوستمهه
یا ابلفظلللل
سریع کمکش کردم نشست و دماغشو با دستمال تمیز کردم که همش نگام میکرد و خیلی بدم میومد که لیا گفت
ـ این هیونجین ا.ت اینم هم الکس
خوشبختم
یکم موندیم و رفتیم خونه کارامونو کردم خوابیدیم
صبح بلند شدم رفتم پایین دیدم ....
پارت بعدی رو هم میزارم
۲.۰k
۱۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.