پارت ۱۶ (جنگ یا عشق )

فلش بک از دید ملکه :

داشتم قدم میزدم که دیدم دختر جونی روی زمین افتاده داشت گریه میکرد رفتم سمتش سریع

 پاشد و به من تعظیم کرد دختر خیلی زیبایی بود سرش پایین بود ازش پرسیدم برای چی گریه

 میکنی ؟؟

- ه هیچی ببخشید  اگه ناراحتتون کردم 

 نه چیزی نیست  اسمت چیه تابحال  اینجا ندیده بودمت
 
- اسم من ا.ت هست  تازه اینجا آمدم

اسم قشنگی داری  برای چی آمدی اینجا؟

- از حرفه کوک بهم زده بود که گفت باید ۳ سال اینجا بمونی ترسیدم  گفتم :  من من خوب  راستش
اگه دوست نداری نگو

- مرسی  اوففففففففف

ملکه داشت حرکت میکرد گه دستش خورد به درختی و زخمی شود داشت خون میومد

- وایییییی چی شود
 
چیزی نیست  فقط

- رفتم با دستمال دستشو بستم ازم تشکر کرد منم گفتم  که  کاری نکردم بعدم گفتم  اگه اجازه

 میدید من برم

درسته بفرمایید راستش خیلی به دلم نشست 

پایان فلش  بک

 ملکه :داستانش طولانیه برای چی این جاست

+😨😨😨😰😰😰😥امممم خوب طبیب اصلیم خیلی بد کارشو انجام میداد گفتم  ا.ت جاش بیا

( بچه ها ا.ت یکی از اون  آموزش هایی که میدید طبابت  بود 😆😆)

ملکه :  پس حواست به خودت باشه تو داری چند ماه دیگه ازدواج  میکنی

کوک 😖😖😖😔😔😌😳😳😳

خوبه دیگه من برم به کارم برسم

رفتم پیش ا.ت  تا ازش برای اون اتفاق  معذرت خواهی کنم 

+ آ.ت من خیلی  متاسفم  واقعا دست خودم نبود معذرت  می‌خوام 😢😳

- مهم نیست  تقصیر منم بود نباید اون حرفو میزدم

+😀واقعا  میشه از این به بعد باهم خوب باشیم

- اهممم

+  بیا بریم بیرون  از  قصر  نظرت چیه ؟

- خیلی خوبه

+ :پس بورو آماده شو شب خودم میام دنبالت

- باشه با هیون کی خدا حافظی  کردم بعد رفتم اتاقم

شب .....