رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت بهار
#پارت_۲۳۱
_خب راستش الان عادت ماهانمه!
چیز بهتری به فکرم نرسید گرچه تازه از عادتم گذشته بود اما بعید نبود از شروین باور نکنه و حتی با وقاحت تمام بخواد مطمئن بشه!
ترسیده نگاهمو دوختم به شروین که شروین لبخندی زد: باشه پس میذاریم برا دبی! این معامله اوکی شه یه جشن دو نفره سوپرایزم دارم برات!
لبخند زورکی زدم چه سخت رسیده بودم ب جایی که عادی شده بود نقش بازی کردن برای این جماعت لاشی
شروین بیخیال نبود! : اما الان میخوامت
با بهت نگا میکردم
شروین:لبای خوش فرمتو! ک تحریک میشم ببوسمتو میخام
عطر تنتو داغی بدنت با یه بوسه رو میخوام
بدون اینکه مهلت حرف زدن بده بهم اومد سمتم لباشو گذاشت رو لبام
امشب راه فراری نبود شروین رسما تو حال خودش نبود
الان دلم میخواست داد بزنم این حجم از پیشروی شو نمیخواستم
اجبارا باهاش راه اومدم
ازم جدا شد متعجب نگاش کردم
شروین: حالو حوصله نداری نمیخوام بت گیر بدم الانو استراحت کن
درد ک نداری ن؟!
باورم نمیشد! الان بیشتر از خودش بفکر منه؟
نفس راحتی کشیدم
_ نه خوبم
شروین: پرنسس میگم بچه شم سرمو بذارم رو پات خوابم نمیبره
خندم گرفت
_باشه بچه شو! حداقل بچگیات انقد شرور نبود
بلند خندید: بی انصافی نکن پرنسس مهم تویی ک سرتو با همه اوکیم می بینی ک
_ی سوال چرا بهم میگی پرنسس
نمیدونم این لوس کردنا ازت بعیده
شروین: چون پرنسس منی خب
اهان یعنی لوس شدنم بلدی
_فک کنم بلدم
شروین: بابام همیشه مامانمو اینجوری صدا میزد! در کل سالای زندگیشون! فکرشو بکن! کسیو انقدر دوست داشته باشی! منم تو رو همونجوری حتی بیشتر دوس دارم
نشستم ک سرشو گذاشت روی پام
دستمو بردم سمت موهاش
یه لحظه یاد ماهور افتادم
بعله ایشونم ک خوب خودشو نشون داد با شیدا جونش رفتن اتاق خوابشون...
ماهور
عصبی اومدم پایین شاهین بیرون بود
شاهین: ماهور میای بریم جایی؟!
سرمو تکون داد باهاش رفتم
شاهین: توپت پره ها چی شده؟
+هیچی یکم اعصابم خورده
شاهین: خوبه میبرمت بار معروف خودمون یکم بیخیال همه چی شیم
+باشه
ترانه
دوساعت بعد رفتم پیش روشنک
_روشی بیداری
روشنک از رو تخت بلند شد: اوه اوه گند زده شد بهشا
_اره گفتم ک میکروفون نمیخوام
روشنک: حدودا دوساعت پیش ماهور عصبی با شاهین رفتن
_ماشاءالله از وقتی با شیدا میگرده کم کم اعتیاد ب مشروب پیدا کرده هرشب بیرونن کمال همنشینی با شیدا جانه
روشنک: صدقه سری منه لابد!
_ خودش گفت هر غلطی میخوای بکن و هرچی بینمون بود تموم شد بعد تو میگی تقصیر منه؟!
روشنک: بنظرم امشبو اره لابد عصبی شد بهش برخورد هنو روت غیرت داره
_صد در صد! حالا منم برم بحرفم باهاش اگه یچی دیگه گفت چی؟!
روشنک: نگفتم ک برو نمیدونم خب! حالش خوب نبود
_باشه من برم...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #خاص #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #عاشقانه #شیک #جذاب #زیبا #عشق #دخترونه
_خب راستش الان عادت ماهانمه!
چیز بهتری به فکرم نرسید گرچه تازه از عادتم گذشته بود اما بعید نبود از شروین باور نکنه و حتی با وقاحت تمام بخواد مطمئن بشه!
ترسیده نگاهمو دوختم به شروین که شروین لبخندی زد: باشه پس میذاریم برا دبی! این معامله اوکی شه یه جشن دو نفره سوپرایزم دارم برات!
لبخند زورکی زدم چه سخت رسیده بودم ب جایی که عادی شده بود نقش بازی کردن برای این جماعت لاشی
شروین بیخیال نبود! : اما الان میخوامت
با بهت نگا میکردم
شروین:لبای خوش فرمتو! ک تحریک میشم ببوسمتو میخام
عطر تنتو داغی بدنت با یه بوسه رو میخوام
بدون اینکه مهلت حرف زدن بده بهم اومد سمتم لباشو گذاشت رو لبام
امشب راه فراری نبود شروین رسما تو حال خودش نبود
الان دلم میخواست داد بزنم این حجم از پیشروی شو نمیخواستم
اجبارا باهاش راه اومدم
ازم جدا شد متعجب نگاش کردم
شروین: حالو حوصله نداری نمیخوام بت گیر بدم الانو استراحت کن
درد ک نداری ن؟!
باورم نمیشد! الان بیشتر از خودش بفکر منه؟
نفس راحتی کشیدم
_ نه خوبم
شروین: پرنسس میگم بچه شم سرمو بذارم رو پات خوابم نمیبره
خندم گرفت
_باشه بچه شو! حداقل بچگیات انقد شرور نبود
بلند خندید: بی انصافی نکن پرنسس مهم تویی ک سرتو با همه اوکیم می بینی ک
_ی سوال چرا بهم میگی پرنسس
نمیدونم این لوس کردنا ازت بعیده
شروین: چون پرنسس منی خب
اهان یعنی لوس شدنم بلدی
_فک کنم بلدم
شروین: بابام همیشه مامانمو اینجوری صدا میزد! در کل سالای زندگیشون! فکرشو بکن! کسیو انقدر دوست داشته باشی! منم تو رو همونجوری حتی بیشتر دوس دارم
نشستم ک سرشو گذاشت روی پام
دستمو بردم سمت موهاش
یه لحظه یاد ماهور افتادم
بعله ایشونم ک خوب خودشو نشون داد با شیدا جونش رفتن اتاق خوابشون...
ماهور
عصبی اومدم پایین شاهین بیرون بود
شاهین: ماهور میای بریم جایی؟!
سرمو تکون داد باهاش رفتم
شاهین: توپت پره ها چی شده؟
+هیچی یکم اعصابم خورده
شاهین: خوبه میبرمت بار معروف خودمون یکم بیخیال همه چی شیم
+باشه
ترانه
دوساعت بعد رفتم پیش روشنک
_روشی بیداری
روشنک از رو تخت بلند شد: اوه اوه گند زده شد بهشا
_اره گفتم ک میکروفون نمیخوام
روشنک: حدودا دوساعت پیش ماهور عصبی با شاهین رفتن
_ماشاءالله از وقتی با شیدا میگرده کم کم اعتیاد ب مشروب پیدا کرده هرشب بیرونن کمال همنشینی با شیدا جانه
روشنک: صدقه سری منه لابد!
_ خودش گفت هر غلطی میخوای بکن و هرچی بینمون بود تموم شد بعد تو میگی تقصیر منه؟!
روشنک: بنظرم امشبو اره لابد عصبی شد بهش برخورد هنو روت غیرت داره
_صد در صد! حالا منم برم بحرفم باهاش اگه یچی دیگه گفت چی؟!
روشنک: نگفتم ک برو نمیدونم خب! حالش خوب نبود
_باشه من برم...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #خاص #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #عاشقانه #شیک #جذاب #زیبا #عشق #دخترونه
۲۲.۷k
۰۸ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.