پارت دو🖤🖤🖤🖤
سه سال گذشت من و یویچیرو تنها توی خونه مون زندگی میکردیم
یویچیرو اخلاقش کلا عوض شده بود انگار افسرده شده بود هر وقت سعی میکردم خوشحالش کنم
همیشه منو میزد. کلا یویچیرو یه ادم مهربون و دوست داشتنی شده بود یه ادم بی اعصاب و افسرده
یویچیرو به یه ماموریت رفت و من تنها تو خونه مونده بودم. هر روز اینجوری بود پنج روز که گذشت
یویچیرو برگشت
یوجیرو:یویچیرو چرا زخمی شدی ها درد نمی کنه چیزیت نشده جای دیگت زخمی نشده !!!!
یویچیرو:نه برو اونور میخوام بخوابم
یوجیرو:میخوای یه چیزی درست کنم باهم بخوریم؟؟؟؟
یویچیرو:بهت گفتم برو اونور میخوام استراحت کنم فهمیدی یا نه!!!!
یوجیرو:من که چیزی نگفتم
که یهو یویچیرو یه دونه زد تو دهنم جوری که من بیهوش شدم
یویچیرو منو بلند کرد و پرتم کرد رو تختم تا صبح که بهوش اومدم(یویچیرو حرمت داره نه لذت)
دو ماه گذشت که یویچیرو رفت سمت عمارت اوبایاشیکی یه همچین چیزی چون جلسه ی هاشیراها بود.
بعد از اون یویچیرو با پسری که اسمش مویچیرو بود دوست شد
بقیش برای پارت بعد
یویچیرو اخلاقش کلا عوض شده بود انگار افسرده شده بود هر وقت سعی میکردم خوشحالش کنم
همیشه منو میزد. کلا یویچیرو یه ادم مهربون و دوست داشتنی شده بود یه ادم بی اعصاب و افسرده
یویچیرو به یه ماموریت رفت و من تنها تو خونه مونده بودم. هر روز اینجوری بود پنج روز که گذشت
یویچیرو برگشت
یوجیرو:یویچیرو چرا زخمی شدی ها درد نمی کنه چیزیت نشده جای دیگت زخمی نشده !!!!
یویچیرو:نه برو اونور میخوام بخوابم
یوجیرو:میخوای یه چیزی درست کنم باهم بخوریم؟؟؟؟
یویچیرو:بهت گفتم برو اونور میخوام استراحت کنم فهمیدی یا نه!!!!
یوجیرو:من که چیزی نگفتم
که یهو یویچیرو یه دونه زد تو دهنم جوری که من بیهوش شدم
یویچیرو منو بلند کرد و پرتم کرد رو تختم تا صبح که بهوش اومدم(یویچیرو حرمت داره نه لذت)
دو ماه گذشت که یویچیرو رفت سمت عمارت اوبایاشیکی یه همچین چیزی چون جلسه ی هاشیراها بود.
بعد از اون یویچیرو با پسری که اسمش مویچیرو بود دوست شد
بقیش برای پارت بعد
۲.۴k
۲۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.