مافیا گرل وحشی🖤
مافیا گرل وحشی🖤
ا/ت: کاری از دستم بر نمی اومد میدونستم اگه به اونا شلیک کنن جئون رو رگباز میکنن پس فقطمیمونه انگشتم رو دور حلقه تیر اندازه گذاشتم و ولش کردم ک روی دستم تلوتلو میخورد از سرش گرفتم و به خودم شلیککردم چشمام رو باز کردم با جئون مواجه شدم ک داشت با تعجب نگاممبکرد لبخند زدم و با همون حال داد زدم جئووووون فککنم دیگه وقتشه باهم همکاری کنیم لبخند آرومیدوباره زدم و سیاهی مطلق
وقتی چشمام رو باز کردمتوی بیمارستان بودم از بوی الکل میشد گفت ونوری ک توی چشمم بود دستم رو خواستمتکون بدم نشد برگشتم دیدم جئون روی دستم خوابش برده بود موهاش بهم ریخته بود لباسش همه خاکی بود ک یه دفعه برگشتم سمتم چشماش گدازه آتیش بود ک با ذوقبرگشتم سمتم
کوک: بعد از اینکه به خودش تیر زد پلیس ها ریختن توی اون کارخونه سریع ا/ت رو گرفتم زدم بیرون ی پلیس اومد سمتم الکی گفتم گروگان گرفته بودن مارو و چون میخواست منو نجات بده به خودش شلیککرد نصف راست بود نصف الکی
بردنش اتاق عمل زنگزدم به لویی و آنا ک بیان نمیتونستم به نازنین بگم چون حالش بد میشد بچه ها اومدن
آنا: دکتر حالش خوبه؟؟
دکتر: خطر دیگه تهدیدش نمیکنه ولی آسیب بدی دیده و فک نکنم انقدر زود بهوش بیاد
آنا: ممنون
لویی: جئون و آنا بیاین بزیم یه چیزی بخوریم
نه من نمیام
آنا: جئون خودت رو ناراحت نکن ا/ت دختر قوی هست
ولی بخاطر جون من این کارو کرد میتونست یه شلیک کنه و سالم برگرده
لویی: پس هنوز نشناختیش ا/ت زرنگ تره و الکی به خودش شلیکنمیکنه حتما دلیلی داشته
نمیدونم شما برید ی چیزی بخورید از گلوم چیزی پایین نمیره
آنا: رفتم پایین براش ی موگوموگو گرفتم(توی گوگل بزنید هست و اگه ران بی تی اس رو دیده باشید میدونید)
بیا حداقل اینو بخور
ممنونم آنا
پارت بیست و یک👸🏻🖤
ا/ت: کاری از دستم بر نمی اومد میدونستم اگه به اونا شلیک کنن جئون رو رگباز میکنن پس فقطمیمونه انگشتم رو دور حلقه تیر اندازه گذاشتم و ولش کردم ک روی دستم تلوتلو میخورد از سرش گرفتم و به خودم شلیککردم چشمام رو باز کردم با جئون مواجه شدم ک داشت با تعجب نگاممبکرد لبخند زدم و با همون حال داد زدم جئووووون فککنم دیگه وقتشه باهم همکاری کنیم لبخند آرومیدوباره زدم و سیاهی مطلق
وقتی چشمام رو باز کردمتوی بیمارستان بودم از بوی الکل میشد گفت ونوری ک توی چشمم بود دستم رو خواستمتکون بدم نشد برگشتم دیدم جئون روی دستم خوابش برده بود موهاش بهم ریخته بود لباسش همه خاکی بود ک یه دفعه برگشتم سمتم چشماش گدازه آتیش بود ک با ذوقبرگشتم سمتم
کوک: بعد از اینکه به خودش تیر زد پلیس ها ریختن توی اون کارخونه سریع ا/ت رو گرفتم زدم بیرون ی پلیس اومد سمتم الکی گفتم گروگان گرفته بودن مارو و چون میخواست منو نجات بده به خودش شلیککرد نصف راست بود نصف الکی
بردنش اتاق عمل زنگزدم به لویی و آنا ک بیان نمیتونستم به نازنین بگم چون حالش بد میشد بچه ها اومدن
آنا: دکتر حالش خوبه؟؟
دکتر: خطر دیگه تهدیدش نمیکنه ولی آسیب بدی دیده و فک نکنم انقدر زود بهوش بیاد
آنا: ممنون
لویی: جئون و آنا بیاین بزیم یه چیزی بخوریم
نه من نمیام
آنا: جئون خودت رو ناراحت نکن ا/ت دختر قوی هست
ولی بخاطر جون من این کارو کرد میتونست یه شلیک کنه و سالم برگرده
لویی: پس هنوز نشناختیش ا/ت زرنگ تره و الکی به خودش شلیکنمیکنه حتما دلیلی داشته
نمیدونم شما برید ی چیزی بخورید از گلوم چیزی پایین نمیره
آنا: رفتم پایین براش ی موگوموگو گرفتم(توی گوگل بزنید هست و اگه ران بی تی اس رو دیده باشید میدونید)
بیا حداقل اینو بخور
ممنونم آنا
پارت بیست و یک👸🏻🖤
۸.۷k
۲۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.