Love shot p31
ا.ت:هیچی فقط یه کبودی سادس
یونگی:بیرون دعوا کردی ها اره؟(با صدای لرز دار)
ا.ت:....
یونگی:فقط بگو کی بوده ها (بازم باصدای لرز دار)
ا.ت:آروم باش با کسی دعوا نکردم(خیلی اروم)
یونگی:(خنده عصبی) یعنی من یعنی من(با لرز فراوان)
ا.ت:یونگی چیزی نیست آروم باش
یونگی:یعنی چی چیزی نیست...ها؟(با خنده عصبی)
ا.ت:....
یونگی :من دستمو روی دختر مورد علاقم بلند کردمو باعث شدم صورتش کبود بشه(اروم)الان چیکار کنم ا.ت؟دارم دیوونه میشه
از خودم متنفرم(داد)
یهو یونگی اومد سمتمو خم شد جلوی پام
یونگی:ا.ت یکی بزن تو دهنم
ا.ت:چیمیگی؟
یونگی:میگم یدونه بزن توی گوشم(بلند)
ا.ت:خلی؟تو مست بودی من که مست نیستم
یونگی:بزن دیگه
ا.ت:برو بابا خل وضع
یهو بلند شد رفت سمت آشپز خونه
ا.ت :کجا میری هوی
یونگی :ا.ت تو منو نمیزنی پس خودم خودمو تنبیه میکنم
ا.ت: منظورت چیه بیا ببینم
یهو صدای پاشیده شدن یه چیزی رو شنیدم
ا.ت:یونگی(جیغغ)
دوییدم سمت آشپزخونه دیدم که یونگی با یکی از چاقو های بزرگ یه قسمت از ساعدشو زخمی کرده
یونگی:یکی
بعد یه بار دیگه یه جایی رو با فاصله از جای قبلی برید
یونگی:دوتا
ا.ت :یونگی بس کن (جیغ)
یکی دیگه روی دستش کشید
یونگی:سه تا
ا.ت:جیغ بنفش
کم مونده بود یونگی یکی دیگه هم بکشه که دوییدم سمتشو چاقو رو از بین دستای خونیش کشیدم بیرونو پرت کردم یه گوشه
ا.ت:چرا به خوت آسیب میزنی ها
میدونی اگه چیزیت بشه من میمیرم عوضی(باگریه)
همین بود که دستای خونیشو روی صورتم گذاشتو عمیق بوسم کرد وقتی از هم جدا شدیم میتونستم قطره های کوچیک اشکی که روی گونش بودو ببینم تاحالا ندیده بودم گریه کنه یعنی خیلی بهش سخت گذشته بود؟فقط یه روز باهم قهر کرده بودیم ولی بدون اختیار دوتامون داشتیم اشک میریختیم من قبلا نامزد داشتم ولی هیچوقت سعی نکرده بود ازم مراقبت کنه یا حتی توی نگاهش ذره عشق ندیده بودم پس جدا شدن ازش برام زیاد سخت نبود
ولی این دفعه فرق داره عشقی که توی چشاش میبینم دیوونه کنندس وهمین طور احساس میکنم تنها دلیل تپیدن قلبم اونه و الان که زخمی شده دردشو توی اعماق قلبم حس میکنم
و تنها دلیل این احساسات دیوونه کننده اون لاو شات ناموفق بود...
پس این دفعه من پیش قدم میشمو تا وقتی احساس خفه شدن بکنم میبوسمت...!
.
.
.
.
.
پایان
یونگی:بیرون دعوا کردی ها اره؟(با صدای لرز دار)
ا.ت:....
یونگی:فقط بگو کی بوده ها (بازم باصدای لرز دار)
ا.ت:آروم باش با کسی دعوا نکردم(خیلی اروم)
یونگی:(خنده عصبی) یعنی من یعنی من(با لرز فراوان)
ا.ت:یونگی چیزی نیست آروم باش
یونگی:یعنی چی چیزی نیست...ها؟(با خنده عصبی)
ا.ت:....
یونگی :من دستمو روی دختر مورد علاقم بلند کردمو باعث شدم صورتش کبود بشه(اروم)الان چیکار کنم ا.ت؟دارم دیوونه میشه
از خودم متنفرم(داد)
یهو یونگی اومد سمتمو خم شد جلوی پام
یونگی:ا.ت یکی بزن تو دهنم
ا.ت:چیمیگی؟
یونگی:میگم یدونه بزن توی گوشم(بلند)
ا.ت:خلی؟تو مست بودی من که مست نیستم
یونگی:بزن دیگه
ا.ت:برو بابا خل وضع
یهو بلند شد رفت سمت آشپز خونه
ا.ت :کجا میری هوی
یونگی :ا.ت تو منو نمیزنی پس خودم خودمو تنبیه میکنم
ا.ت: منظورت چیه بیا ببینم
یهو صدای پاشیده شدن یه چیزی رو شنیدم
ا.ت:یونگی(جیغغ)
دوییدم سمت آشپزخونه دیدم که یونگی با یکی از چاقو های بزرگ یه قسمت از ساعدشو زخمی کرده
یونگی:یکی
بعد یه بار دیگه یه جایی رو با فاصله از جای قبلی برید
یونگی:دوتا
ا.ت :یونگی بس کن (جیغ)
یکی دیگه روی دستش کشید
یونگی:سه تا
ا.ت:جیغ بنفش
کم مونده بود یونگی یکی دیگه هم بکشه که دوییدم سمتشو چاقو رو از بین دستای خونیش کشیدم بیرونو پرت کردم یه گوشه
ا.ت:چرا به خوت آسیب میزنی ها
میدونی اگه چیزیت بشه من میمیرم عوضی(باگریه)
همین بود که دستای خونیشو روی صورتم گذاشتو عمیق بوسم کرد وقتی از هم جدا شدیم میتونستم قطره های کوچیک اشکی که روی گونش بودو ببینم تاحالا ندیده بودم گریه کنه یعنی خیلی بهش سخت گذشته بود؟فقط یه روز باهم قهر کرده بودیم ولی بدون اختیار دوتامون داشتیم اشک میریختیم من قبلا نامزد داشتم ولی هیچوقت سعی نکرده بود ازم مراقبت کنه یا حتی توی نگاهش ذره عشق ندیده بودم پس جدا شدن ازش برام زیاد سخت نبود
ولی این دفعه فرق داره عشقی که توی چشاش میبینم دیوونه کنندس وهمین طور احساس میکنم تنها دلیل تپیدن قلبم اونه و الان که زخمی شده دردشو توی اعماق قلبم حس میکنم
و تنها دلیل این احساسات دیوونه کننده اون لاو شات ناموفق بود...
پس این دفعه من پیش قدم میشمو تا وقتی احساس خفه شدن بکنم میبوسمت...!
.
.
.
.
.
پایان
۴.۰k
۰۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.