سناریو
وقتی همزمان عاشقت میشن
پارت 33
تهیونگ: اوففف, باشه
پرش زمانی به خونه
ا. ت: آخیش رسیدم هیچ جا خونه خود آدم نمیشه
رفتم چمدونمو باز کردم لباسا تو کمد گذاشتم لباسمو عوض کردم
چایی گذاشتم رفتم
از رستوران پس انداز زیاد دارم وتنها زندگی میکنم زیاد خرج ندارم
من یه زمین 800 متر تو کره دارم ببینم میشه تبدیل به پاساژ کرد
پرش زمانی به هفته بعد
این هفته برای پاساژ خیلی سرم شلوغ بود
باید سازنده پیدا میکردم و کلی کار دیگه
و از یه طرف کار میکاپ هم این هفته زیاد بود و باید به رستوران سر میزدم
و این هفته با اعضا بلک پینک هم بیرون رفتم
اوفف خداروشکر گذشت
تلفنم زنگ خورد( تهیونگ بود )
وای این هفته اصلا وقت نکردم ببینمش
ا. ت: الو، سلام، چطوری؟
تهیونگ: الو , سلام ، مرسی، توچی
ا. ت: خوبم، چیشد زنگ زدی
تهیونگ: توکه به ما زنگ نمی زنی و سر هم نمی زنی
میخواستم ببینم زنده ی اصلا( بالحن سرد)
ا. ت: تهیونگ میدونی دیگه این هفته سرم خیلی شلوغ بود
درک کن دیگه
تهیونگ: باشه, میگم الان خونم میای؟
ا. ت: باشه, لوکیشن بفرست
تهیونگ: اوکی
تلفنو قطع کردم و آماده شدم موهامو دم اسبی بستم و پیژامه و تیشرت پوشیدمو سوییچ ماشین گرفتم راه اوفتادم
سرراه گل و گلدون گرفتم و برای یونتان اسباب بازی گرفتم
رسیدم ماشین دم در پارک کردم زنگ در زدم ودر باز کرد
اومدم داخل حیط در بست
تهیونگ برای استقبال اومد پایین
تهیونگ: سلام
ا. ت: سلام
تهیونگ:: ایناچیه
گلدونو دادم دستش
ا. ت: برای اولین بار اومد کادو گرفتم
تهیونگ: مرسی
ا. ت: خواهش
تهیونگ گذاشت تو حیاط
و رفتیم بالا تهیونگ در باز کرد یونتان اومد پیشش
ا. ت: آخ خدا 🥺
یونتان بغل کردم بوسش دادم
تهیونگ در بست
تهیونگ: من اصلا میرم منو یدونه بوس نمی کنی بعد یونتان هم بغل هم بو س میکنی( گریه الکی )
لپشو بوس کردم
رفتم رو میلش نشستم یونتان رو مبل گذاشتم
اسباب بازی از نایلون برای یونتان آوردم بیرون
تهیونگ: بفرما
تهیونگ چایی آورد
ا. ت: کاش از خدا یه چی دیگه میخواستم
تهیونگ: یعنی انقد چایی دوست داری
ا. ت: آره، خونه هستم بالای 4تا لیوان چایی میخورم
تهیونگ: تودیگه کی هستی
ا. ت: من ا. ت هستم
تهیونگ:😁😂
چایی خوردم
تهیونگ: احیانا چایی داغ نبود
ا. ت: چایی باید لب سوز باشه
یونتان بغل کردم بهش توپ دادم
تهیونگ: بسه دیگه یونتان بده من
دستمو باز کردم تا بگیره اما یونتان نمی رفت بغل تهیونگ
میخواست بگیرتش پارس کرد
ا. ت: خب چی کار داری بچه رو
تهیونگ: نه دیگه خیلی پرو داره میشه
این دفعه میخواست یونتان برداره یونتان من نگاه میکرد
به تهیونگ اخم کردم
تهیونگ: دوست دخترم داره به من خیانت میکنه، اصلا من قهرم
رفت تو اتاقش
ا. ت: وا
یونتان گذاشتم رو مبل رفتم تو اتاق تهیونگ
پارت 33
تهیونگ: اوففف, باشه
پرش زمانی به خونه
ا. ت: آخیش رسیدم هیچ جا خونه خود آدم نمیشه
رفتم چمدونمو باز کردم لباسا تو کمد گذاشتم لباسمو عوض کردم
چایی گذاشتم رفتم
از رستوران پس انداز زیاد دارم وتنها زندگی میکنم زیاد خرج ندارم
من یه زمین 800 متر تو کره دارم ببینم میشه تبدیل به پاساژ کرد
پرش زمانی به هفته بعد
این هفته برای پاساژ خیلی سرم شلوغ بود
باید سازنده پیدا میکردم و کلی کار دیگه
و از یه طرف کار میکاپ هم این هفته زیاد بود و باید به رستوران سر میزدم
و این هفته با اعضا بلک پینک هم بیرون رفتم
اوفف خداروشکر گذشت
تلفنم زنگ خورد( تهیونگ بود )
وای این هفته اصلا وقت نکردم ببینمش
ا. ت: الو، سلام، چطوری؟
تهیونگ: الو , سلام ، مرسی، توچی
ا. ت: خوبم، چیشد زنگ زدی
تهیونگ: توکه به ما زنگ نمی زنی و سر هم نمی زنی
میخواستم ببینم زنده ی اصلا( بالحن سرد)
ا. ت: تهیونگ میدونی دیگه این هفته سرم خیلی شلوغ بود
درک کن دیگه
تهیونگ: باشه, میگم الان خونم میای؟
ا. ت: باشه, لوکیشن بفرست
تهیونگ: اوکی
تلفنو قطع کردم و آماده شدم موهامو دم اسبی بستم و پیژامه و تیشرت پوشیدمو سوییچ ماشین گرفتم راه اوفتادم
سرراه گل و گلدون گرفتم و برای یونتان اسباب بازی گرفتم
رسیدم ماشین دم در پارک کردم زنگ در زدم ودر باز کرد
اومدم داخل حیط در بست
تهیونگ برای استقبال اومد پایین
تهیونگ: سلام
ا. ت: سلام
تهیونگ:: ایناچیه
گلدونو دادم دستش
ا. ت: برای اولین بار اومد کادو گرفتم
تهیونگ: مرسی
ا. ت: خواهش
تهیونگ گذاشت تو حیاط
و رفتیم بالا تهیونگ در باز کرد یونتان اومد پیشش
ا. ت: آخ خدا 🥺
یونتان بغل کردم بوسش دادم
تهیونگ در بست
تهیونگ: من اصلا میرم منو یدونه بوس نمی کنی بعد یونتان هم بغل هم بو س میکنی( گریه الکی )
لپشو بوس کردم
رفتم رو میلش نشستم یونتان رو مبل گذاشتم
اسباب بازی از نایلون برای یونتان آوردم بیرون
تهیونگ: بفرما
تهیونگ چایی آورد
ا. ت: کاش از خدا یه چی دیگه میخواستم
تهیونگ: یعنی انقد چایی دوست داری
ا. ت: آره، خونه هستم بالای 4تا لیوان چایی میخورم
تهیونگ: تودیگه کی هستی
ا. ت: من ا. ت هستم
تهیونگ:😁😂
چایی خوردم
تهیونگ: احیانا چایی داغ نبود
ا. ت: چایی باید لب سوز باشه
یونتان بغل کردم بهش توپ دادم
تهیونگ: بسه دیگه یونتان بده من
دستمو باز کردم تا بگیره اما یونتان نمی رفت بغل تهیونگ
میخواست بگیرتش پارس کرد
ا. ت: خب چی کار داری بچه رو
تهیونگ: نه دیگه خیلی پرو داره میشه
این دفعه میخواست یونتان برداره یونتان من نگاه میکرد
به تهیونگ اخم کردم
تهیونگ: دوست دخترم داره به من خیانت میکنه، اصلا من قهرم
رفت تو اتاقش
ا. ت: وا
یونتان گذاشتم رو مبل رفتم تو اتاق تهیونگ
۱۰.۴k
۰۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.