شب قدر است و امشب راز دارم

شب قدر است و امشب راز دارم
نگه تا صبح امشب باز دارم


شب قدر است و باید قدر دانم
قدم در پیشگاه قدر دانم


شب قدر است و امشب هجر مولاست
دلم از عشق پر شور و غوغاست


شب قدراست و اخترها غمینند
تو گویی جملگی سر در جبینند


بلی امشب شب بیماری اوست
شب تودیع یار خوب و نیکوست


شب سرخ شهادت بین تو امشب
شب درد سعادت بین تو امشب


چه امشب دیده‏اش خونبار و گریان
نظر افکند او بر شیر یزدان


علی ای فاتح هم بدر و خیبر
علی ای بر یتیمان جمله سرور


سر خونین خود بردار ای دوست
ببین زینب که طور، رخساره‏ ی اوست


حسن بنگر، حسین و هم ابوالفضل
عنایت کن، کرم بنما، نما بذل
دیدگاه ها (۱)

شب قدر است و قدر آن بدانیمنماز و جوشن و قرآن بخوانیمبه درگاه...

لطف تو یارب! ازل است و ابد این منم و این گنه بی‌عددروی سیه، ...

یک صفحه سفید گذاشت جلوی دختر و گفتːبنویس، هر چه می خواهی بنو...

ایڹ حسن ڪیسٺڪہ سرتا قدم او حَسن اسٺایڹ چراغیسٺ ڪہدر بزم دڸ ا...

فاطمه واژه ی بی خاتمه

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط