وقتی عضو هشتمی 𝕡𝕒𝕣𝕥 ❸
ویو کوک:
صبح شده بود رفتم [🧖♂️]
لباس رو پوشیدم حرکت کردم سمت کمپانی
رسیدم ک گفتن باید سوار یه ماشین شیم هممون
سوار شدیم حرکت کردیم سمت کنسرت
رسیدیم داشتیم اجرا میکردیم
اجرا ک تموم شد
حرکت کردیم سمت کمپانی
وقتی رسیدیم
رفتیم توی سالن ک دیدم
ا/ت خیلی ناراحته
رفتم سمت پیشش نشستم
ازش پرسیدم چی شده
گفت هیچی
یکم [🫂] کردم
⊱ ────── {.⋅ ♫ ⋅.} ───── ⊰
ویو ا/ت:
حالم خوب نبود و اصن حوصله نداشتم
چون جیمین گفت عاشقمه
ولی من عاشق کوک شدم
دیدم امد پیشم نشست ازم پرسید ک
چی شده بهش گفتم هیچی
بعد [🫂] کرد یه حس خاصی بم منتقل شد
ک یهو دیدم بهم گفت
.
کوک. ا/ت
ا/ت.بله؟
کوک. من.... من...
ا/ت.تو چی!
کوک. من عاشقت شدم💃
ا/ت. چییییی[خوشحال]
کوک. هققققق[گریه]
.
وقتی کوک بهم اون حرف رو زد نمیدونم چیکار کنم
خیلی خوشحال شدم و [🫂] کردم
اونم متقابل [🫂] کرد
⊱ ────── {.⋅ ♫ ⋅.} ───── ⊰
ویو جیمین:
به ا/ت گفتم ازش خوشم میاد ک اون بدون توجه از پیشم رفت و یهو بهم گفت نه
داشتم میرفتم پیش تهیونگ
ک دیدم ا/ت توی [🫂] کوکه
عصبی شدم هیچی نگفتم رفتم سمت تهیونگ
ک گفت کوک خیلی وقته عاشق ا/ت شده و مث اینکه ا/ت هم عاشق کوکه
⊱ ────── {.⋅ ♫ ⋅.} ───── ⊰
ویو کوک:
رفتم سمت تهیونگ
ک دیدم جیمین عم اونجاست
رفتم پیش ته نشستم شروع کردم
حرف زدن باهاش
ک ا/ت هم امد پیشم [🤚] قفل کرد تو [🤚]
یهو.....
.
.
.
.
.
.
⊱ ────── {.⋅ ♫ ⋅.} ───── ⊰
خماری💃
شرط:25 لایک🐼🤍
صبح شده بود رفتم [🧖♂️]
لباس رو پوشیدم حرکت کردم سمت کمپانی
رسیدم ک گفتن باید سوار یه ماشین شیم هممون
سوار شدیم حرکت کردیم سمت کنسرت
رسیدیم داشتیم اجرا میکردیم
اجرا ک تموم شد
حرکت کردیم سمت کمپانی
وقتی رسیدیم
رفتیم توی سالن ک دیدم
ا/ت خیلی ناراحته
رفتم سمت پیشش نشستم
ازش پرسیدم چی شده
گفت هیچی
یکم [🫂] کردم
⊱ ────── {.⋅ ♫ ⋅.} ───── ⊰
ویو ا/ت:
حالم خوب نبود و اصن حوصله نداشتم
چون جیمین گفت عاشقمه
ولی من عاشق کوک شدم
دیدم امد پیشم نشست ازم پرسید ک
چی شده بهش گفتم هیچی
بعد [🫂] کرد یه حس خاصی بم منتقل شد
ک یهو دیدم بهم گفت
.
کوک. ا/ت
ا/ت.بله؟
کوک. من.... من...
ا/ت.تو چی!
کوک. من عاشقت شدم💃
ا/ت. چییییی[خوشحال]
کوک. هققققق[گریه]
.
وقتی کوک بهم اون حرف رو زد نمیدونم چیکار کنم
خیلی خوشحال شدم و [🫂] کردم
اونم متقابل [🫂] کرد
⊱ ────── {.⋅ ♫ ⋅.} ───── ⊰
ویو جیمین:
به ا/ت گفتم ازش خوشم میاد ک اون بدون توجه از پیشم رفت و یهو بهم گفت نه
داشتم میرفتم پیش تهیونگ
ک دیدم ا/ت توی [🫂] کوکه
عصبی شدم هیچی نگفتم رفتم سمت تهیونگ
ک گفت کوک خیلی وقته عاشق ا/ت شده و مث اینکه ا/ت هم عاشق کوکه
⊱ ────── {.⋅ ♫ ⋅.} ───── ⊰
ویو کوک:
رفتم سمت تهیونگ
ک دیدم جیمین عم اونجاست
رفتم پیش ته نشستم شروع کردم
حرف زدن باهاش
ک ا/ت هم امد پیشم [🤚] قفل کرد تو [🤚]
یهو.....
.
.
.
.
.
.
⊱ ────── {.⋅ ♫ ⋅.} ───── ⊰
خماری💃
شرط:25 لایک🐼🤍
۱۰۷.۱k
۱۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.