ترس از تنهایی 🤍🖤 •°Part 72°•
م.ل: یعنی همه اینا زیر سر اون اِفریتست
جونگ کوک: بله
م.ل: حدس میزدم تو از اینکارا نمیکنی
جونگ کوک: میشه لطفا با لیانا صحبت کنم و بهش توضیح بدم؟ خواهش میکنم
م.ل: آره حتما بیا بریم نمیخوام زندگیتون بهم بخوره با اینکه مخالف ازدواجتون بودم
جونگ کوک: ممنون
راه افتادیم سمت خونه مادر لیانا و بعد از پنج دقیقه رسیدیم و رفتیم داخل
م.ل: حتما داخل اتاقش خوابه صبر کن اول من برم آماده کنم بعد تو برو اینجوری عصبانی نمیشه
جونگ کوک: چشم
مادر لیانا رفت داخل و لیانا رو بیدار کرد
م.ل: لیانا جونگ کوک اینجاست اومده با تو حرف بزنه
لیانا: چی! بگو بره
م.ل: لیانا بهتره به حرفاش گوش کنی من شنیدم چیشده و فهمیدم تقصیر اون نبوده بزار حرفشو بزنه گناه داره
لیانا دید که مامانش اونجوری میگه تصمیم گرفت به حرفای کوک گوش بده
لیانا: باشه بگو بیاد
جونگ کوک بعد از اینکه از مادر لیانا شنید لیانا رضایت داده رفت داخل اتاق
جونگ کوک: سلام
لیانا: سلام زودتر توضیح بده
جونگ کوک: باشه
جونگ کوک شروع کرد و ماجرارو توضیح داد
لیانا: میدونستم تو همچین کاری با من نمیکنی
جونگ کوک: متاسفم نباید بهش اعتماد میکردم
لیانا: جونگ کوک من میبخشمت ولی باید حق اون دختررو کف دستش بزاری
جونگ کوک: اونو که حتما انجام میدم یه بلایی سرش میارم که مرغای آسمون بحالش گریه کنن
لیانا: خیلی دوستتدارم
جونگ کوک: منم همینطور عشقم
لیانا و کوک همرو بغل کردن و بعد از چند مین از هم جدا شدن و بلند شدن و باهم رفتن و از مادر لیانا تشکر کردن و رفتن خونشون توراه بودن که تو ماشین دخترشون شروع کرد به لگد زدن
لیانا: آخ
جونگ کوک: چیشد؟
لیانا: دخترت از دیدنت خوشحاله داره منو لگد مالی میکنه
جونگ کوک: قربونش برم دو ماه دیگه بالاخره به دنیا میاد راستی مطمئنی میخوای طبیعی زایمان کنی؟
لیانا: آره نمیخوام رو شکمم خط بخیه بیوفته
جونگ کوک: ولی دردش زیاده ها
لیانا: اشکال نداره فوقش چند ساعته دیگه بعدش خلاص میشم
جونگ کوک: باشه هر جور تو میخوای راستی زنگ بزنم به نارا بگم اشتی کردیم
جونگ کوک زنگ زد و ماجرارو گفت نارا هم خوشحال شد ، بعد از چند دقیقه رسیدیم خونه و رفتیم بالا تو اتاق و خوابیدیم چون جونگ کوک از بس چرخیده بود اینور اونور خسته بود و لیانا هم چون قرص خواب آور خورده بود هردو غش کردن
کپی ممنوع ❌
جونگ کوک: بله
م.ل: حدس میزدم تو از اینکارا نمیکنی
جونگ کوک: میشه لطفا با لیانا صحبت کنم و بهش توضیح بدم؟ خواهش میکنم
م.ل: آره حتما بیا بریم نمیخوام زندگیتون بهم بخوره با اینکه مخالف ازدواجتون بودم
جونگ کوک: ممنون
راه افتادیم سمت خونه مادر لیانا و بعد از پنج دقیقه رسیدیم و رفتیم داخل
م.ل: حتما داخل اتاقش خوابه صبر کن اول من برم آماده کنم بعد تو برو اینجوری عصبانی نمیشه
جونگ کوک: چشم
مادر لیانا رفت داخل و لیانا رو بیدار کرد
م.ل: لیانا جونگ کوک اینجاست اومده با تو حرف بزنه
لیانا: چی! بگو بره
م.ل: لیانا بهتره به حرفاش گوش کنی من شنیدم چیشده و فهمیدم تقصیر اون نبوده بزار حرفشو بزنه گناه داره
لیانا دید که مامانش اونجوری میگه تصمیم گرفت به حرفای کوک گوش بده
لیانا: باشه بگو بیاد
جونگ کوک بعد از اینکه از مادر لیانا شنید لیانا رضایت داده رفت داخل اتاق
جونگ کوک: سلام
لیانا: سلام زودتر توضیح بده
جونگ کوک: باشه
جونگ کوک شروع کرد و ماجرارو توضیح داد
لیانا: میدونستم تو همچین کاری با من نمیکنی
جونگ کوک: متاسفم نباید بهش اعتماد میکردم
لیانا: جونگ کوک من میبخشمت ولی باید حق اون دختررو کف دستش بزاری
جونگ کوک: اونو که حتما انجام میدم یه بلایی سرش میارم که مرغای آسمون بحالش گریه کنن
لیانا: خیلی دوستتدارم
جونگ کوک: منم همینطور عشقم
لیانا و کوک همرو بغل کردن و بعد از چند مین از هم جدا شدن و بلند شدن و باهم رفتن و از مادر لیانا تشکر کردن و رفتن خونشون توراه بودن که تو ماشین دخترشون شروع کرد به لگد زدن
لیانا: آخ
جونگ کوک: چیشد؟
لیانا: دخترت از دیدنت خوشحاله داره منو لگد مالی میکنه
جونگ کوک: قربونش برم دو ماه دیگه بالاخره به دنیا میاد راستی مطمئنی میخوای طبیعی زایمان کنی؟
لیانا: آره نمیخوام رو شکمم خط بخیه بیوفته
جونگ کوک: ولی دردش زیاده ها
لیانا: اشکال نداره فوقش چند ساعته دیگه بعدش خلاص میشم
جونگ کوک: باشه هر جور تو میخوای راستی زنگ بزنم به نارا بگم اشتی کردیم
جونگ کوک زنگ زد و ماجرارو گفت نارا هم خوشحال شد ، بعد از چند دقیقه رسیدیم خونه و رفتیم بالا تو اتاق و خوابیدیم چون جونگ کوک از بس چرخیده بود اینور اونور خسته بود و لیانا هم چون قرص خواب آور خورده بود هردو غش کردن
کپی ممنوع ❌
۲۲۱.۲k
۲۹ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.