you for me
پارت ۲۳
ویو فلیکس
هان و لینو از تعجب همینجوری داشتن نگاهمون میکردن. از خجالت ، سرم رو پایین بردم. گونه هام قرمز شده بودن.
هیونجین: فلیکس
فلیکس: هوم؟
لبخندی زد و موهام رو نوازش کرد. اومد و دم گوشم اروم گفت
هیونجین: وقتی خجالت میکشی خیلی کیوت میشی.
با این حرفش بیشتر سرخ شدم.
هان: چی داری بهش میگی که خجالت کشید؟
هیونجین: هر چی دوست دارم بهش میگم ، اون الان مال منه، کسی حق نداره بهم بگه باهاش چیکار کنم باهاش چیکار نکنم ، البته به جز خورش.
حرفاش ، باعث میشد از شدت ذوق و خوشحالی قلبم تند تند بزنه.
هیونجین: ببین خودشم دوست داره ، تو فعلا برو به عشق و عاشقی خودت برس که بعد ۲ سال اعتراف کردی.
هان ، قرمز شد و با عصبانیت گفت
هان: لا-لازم نبود بهم بگی..
لینو: گوگولی..
هان خنده ی ریزی به لینو کرد.
هیونجین: عشقم ، نظرت چیه اینارو تنها بزاریم؟
سرم رو بالا اوردم و با لبخند نگاهش کردم.
لینو: نه هیجا نمیرین من به هیونجین اعتماد ندارم میاد یه کاری باهات میکنه.
هیونجین: اون الان ماله منه خودش باید تصمیم بگیره ، از لبخندش معلومه راضیه.
بعد به من نزدیک شد و کمی صداش رو کیوت کرد
هیونجین: مگه نه؟
ذوق کردم و با خوشحالی تایید کردم.
لبخندی زد و دستم رو گرفت. از جامون بلند شرین و از کلاس بیرون رفتیم.
باهم دیگه به سمت بوم مدرسه رفتیم و اونجا نشستیم و شروع کردیم به حرف زدن.
ویو لینو
باورم نمیشه اون هیونجین بود ، تاحالا ندیده بودم اینجوری کیوت رفتار کنه.
لینو: هانی ، تو هم از این کارای هیونجین شوکه شدی؟
هان: معلومه ، هیچوقت صداشو انقدر کیوت نمیکرد.
لینو: پس عشق اینکارو با ادم میکنه.
هان: اوهوم ، خودمون رو نمیبینی؟
خنده کردم و لپش رو کشیدم.
لینو: چرا ، میبینم. گوگولی من.
خنده ی کیوتی کرد. با خنده اش ، دلم اب شد براش ، اخه چطور میتونستم قبلا انقدر بد باهاش رفتار کنم؟
.
.
.
.
.
.
ببخشید کم و بد شد پارت بعدی و بیشتر مینویسم
ویو فلیکس
هان و لینو از تعجب همینجوری داشتن نگاهمون میکردن. از خجالت ، سرم رو پایین بردم. گونه هام قرمز شده بودن.
هیونجین: فلیکس
فلیکس: هوم؟
لبخندی زد و موهام رو نوازش کرد. اومد و دم گوشم اروم گفت
هیونجین: وقتی خجالت میکشی خیلی کیوت میشی.
با این حرفش بیشتر سرخ شدم.
هان: چی داری بهش میگی که خجالت کشید؟
هیونجین: هر چی دوست دارم بهش میگم ، اون الان مال منه، کسی حق نداره بهم بگه باهاش چیکار کنم باهاش چیکار نکنم ، البته به جز خورش.
حرفاش ، باعث میشد از شدت ذوق و خوشحالی قلبم تند تند بزنه.
هیونجین: ببین خودشم دوست داره ، تو فعلا برو به عشق و عاشقی خودت برس که بعد ۲ سال اعتراف کردی.
هان ، قرمز شد و با عصبانیت گفت
هان: لا-لازم نبود بهم بگی..
لینو: گوگولی..
هان خنده ی ریزی به لینو کرد.
هیونجین: عشقم ، نظرت چیه اینارو تنها بزاریم؟
سرم رو بالا اوردم و با لبخند نگاهش کردم.
لینو: نه هیجا نمیرین من به هیونجین اعتماد ندارم میاد یه کاری باهات میکنه.
هیونجین: اون الان ماله منه خودش باید تصمیم بگیره ، از لبخندش معلومه راضیه.
بعد به من نزدیک شد و کمی صداش رو کیوت کرد
هیونجین: مگه نه؟
ذوق کردم و با خوشحالی تایید کردم.
لبخندی زد و دستم رو گرفت. از جامون بلند شرین و از کلاس بیرون رفتیم.
باهم دیگه به سمت بوم مدرسه رفتیم و اونجا نشستیم و شروع کردیم به حرف زدن.
ویو لینو
باورم نمیشه اون هیونجین بود ، تاحالا ندیده بودم اینجوری کیوت رفتار کنه.
لینو: هانی ، تو هم از این کارای هیونجین شوکه شدی؟
هان: معلومه ، هیچوقت صداشو انقدر کیوت نمیکرد.
لینو: پس عشق اینکارو با ادم میکنه.
هان: اوهوم ، خودمون رو نمیبینی؟
خنده کردم و لپش رو کشیدم.
لینو: چرا ، میبینم. گوگولی من.
خنده ی کیوتی کرد. با خنده اش ، دلم اب شد براش ، اخه چطور میتونستم قبلا انقدر بد باهاش رفتار کنم؟
.
.
.
.
.
.
ببخشید کم و بد شد پارت بعدی و بیشتر مینویسم
۱.۴k
۰۷ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.