part: 3
"ᴜɴᴋɴᴏᴡɴ ᴛᴏʀᴛᴜʀᴇʀ"
"ویو راشل"
خدایا این کیه به جون من انداختیش؟؟
ازم دور شدو و سوشرت مشکی رو که پوشیده بود دراورد که از زیر یونیفورم مدرسه تنش بود
بهش نمیخوره دبیرستانی باشه..
جیمین: ایبابا چرا این سورمه اییه
چرخید طرفم و با اون لبخند رو مخش گفت :
_ مشکی بیشتر بهم میاد نه.؟
جوابی ندادم
جیمین: من مدرسه نمیام ..ولی مجبورم خودم و به عنوان یه دانش اموز جا بزنم تا از زیبا خفته مراقبت کنم
سوالی نگاهش کردم
جیمین: میدونی چرا میگم زیبا خفته؟( پورخند)
سرمو به منفی تکون دادم
جیمین: هر وقت امدم داخل خونت خواب بودی....یا رو تخت ولو شده بودی ...یا رو مبل یا سر میز خوابت برده بود
چی؟؟
میومده خونم؟!
جیمین: و از اونجایی که تو خوابم خوشگلی دلم نمیومد بیدارت کنم...میدونی اخه من ادمه خیلی دلسوزیم ( پوزخند
منکه نمیشناسمش ولی طابلو بود داره به خودش تنه میزنه
جیمین: وگرنه تا الان صد بار ک.... وn خوشگلتو زیارت کرده بودم
چشام از حدقه درامد
این چی میگه؟
ولی چرا نمیتونم زبون باز کنم؟
از اول همین بودم ...هیچی وقت نتونسستم تو هیچ چییزی از خودم دفاع کنم...
پوزخندی زدو به جلوش نگاه کرد
داشل: من...با.باید برم..مدرسه..
چشماشو بستو کلشو تکیه داد
جیمین: چه جالب منم دارم میرم اونجا
و خودش به این حرفی که زد خندید
ماشین حرکت کردو بعد از چند دقیقه وایساد
...: اقا رسیدیم..
چشماشو باز کرد
جیمین: پیاده شو
انگا منتظر همین حرف بودم که درو باز کردم و سری امدم بیرون
وقتی به مدرسه نگاه کردم هر کی اونجا بود عجیب غریب نگام میکرد
و پچ پچ میکردن
یه دفعه دستی دور شونم نشستو سرشو نزدیکم کردو مجبور کرد راه برم
جیمین: ای جونن..چه دافایی ( نیش باز
با تعجب بهش نگاه کردم
جیمین: ها؟
نفسمو بیرون فرستادم و به کلاسم رفتم که اونم باهام وارد شد
راشل: تو اینجایی؟
جیمین: پ ن پ این همه دردسر کشیدم که یه کلاس دیگه بیوفتم
به سمت میزم رفتم که دست تو جیب و سر خوش دنبال امد
کیفم رو صندلی گذاشتم ...چرا انقدر هیجان دارم؟
میزم یدونه به اخری بود
جیمین کیفشو صندلی پشتیم انداخت اون میز کلا کسی نمیشت ...
جیمین: حیف شد دوست داشتم کنارت باشم....
خدایا
با برداشتن بطریم رفتم داخل سالن ، هنوز تا کلاس وقت بود
احساس کردم داره دنبالم میاد
جیمین: هعی راشی..کی کنارت میشینه
سر جام وایسادم و دستام و مشت کردم و چرخیدم طرفش
راشل: انقدر بهم نگو راشیی
سرشو نزدیک اورد، که نگاهایه بقیه و صدایه تعجبشونو میشنیدم
جیمین: جونن بابا حرص خوردنتم قشنگه ..
و بعد جوری که خودم بشنوم ادامه داد:
_نمیدونی وقتی عصبی میشی چقدر کردnی میشی راشی
چطوری این کلمه هارو به زبون میاره؟
صاف وایساد و شنمو گرفت به طرف جلو برگردوندم
جیمین: بهتره بریم
به راه ادامه دادیم که...
"ویو راشل"
خدایا این کیه به جون من انداختیش؟؟
ازم دور شدو و سوشرت مشکی رو که پوشیده بود دراورد که از زیر یونیفورم مدرسه تنش بود
بهش نمیخوره دبیرستانی باشه..
جیمین: ایبابا چرا این سورمه اییه
چرخید طرفم و با اون لبخند رو مخش گفت :
_ مشکی بیشتر بهم میاد نه.؟
جوابی ندادم
جیمین: من مدرسه نمیام ..ولی مجبورم خودم و به عنوان یه دانش اموز جا بزنم تا از زیبا خفته مراقبت کنم
سوالی نگاهش کردم
جیمین: میدونی چرا میگم زیبا خفته؟( پورخند)
سرمو به منفی تکون دادم
جیمین: هر وقت امدم داخل خونت خواب بودی....یا رو تخت ولو شده بودی ...یا رو مبل یا سر میز خوابت برده بود
چی؟؟
میومده خونم؟!
جیمین: و از اونجایی که تو خوابم خوشگلی دلم نمیومد بیدارت کنم...میدونی اخه من ادمه خیلی دلسوزیم ( پوزخند
منکه نمیشناسمش ولی طابلو بود داره به خودش تنه میزنه
جیمین: وگرنه تا الان صد بار ک.... وn خوشگلتو زیارت کرده بودم
چشام از حدقه درامد
این چی میگه؟
ولی چرا نمیتونم زبون باز کنم؟
از اول همین بودم ...هیچی وقت نتونسستم تو هیچ چییزی از خودم دفاع کنم...
پوزخندی زدو به جلوش نگاه کرد
داشل: من...با.باید برم..مدرسه..
چشماشو بستو کلشو تکیه داد
جیمین: چه جالب منم دارم میرم اونجا
و خودش به این حرفی که زد خندید
ماشین حرکت کردو بعد از چند دقیقه وایساد
...: اقا رسیدیم..
چشماشو باز کرد
جیمین: پیاده شو
انگا منتظر همین حرف بودم که درو باز کردم و سری امدم بیرون
وقتی به مدرسه نگاه کردم هر کی اونجا بود عجیب غریب نگام میکرد
و پچ پچ میکردن
یه دفعه دستی دور شونم نشستو سرشو نزدیکم کردو مجبور کرد راه برم
جیمین: ای جونن..چه دافایی ( نیش باز
با تعجب بهش نگاه کردم
جیمین: ها؟
نفسمو بیرون فرستادم و به کلاسم رفتم که اونم باهام وارد شد
راشل: تو اینجایی؟
جیمین: پ ن پ این همه دردسر کشیدم که یه کلاس دیگه بیوفتم
به سمت میزم رفتم که دست تو جیب و سر خوش دنبال امد
کیفم رو صندلی گذاشتم ...چرا انقدر هیجان دارم؟
میزم یدونه به اخری بود
جیمین کیفشو صندلی پشتیم انداخت اون میز کلا کسی نمیشت ...
جیمین: حیف شد دوست داشتم کنارت باشم....
خدایا
با برداشتن بطریم رفتم داخل سالن ، هنوز تا کلاس وقت بود
احساس کردم داره دنبالم میاد
جیمین: هعی راشی..کی کنارت میشینه
سر جام وایسادم و دستام و مشت کردم و چرخیدم طرفش
راشل: انقدر بهم نگو راشیی
سرشو نزدیک اورد، که نگاهایه بقیه و صدایه تعجبشونو میشنیدم
جیمین: جونن بابا حرص خوردنتم قشنگه ..
و بعد جوری که خودم بشنوم ادامه داد:
_نمیدونی وقتی عصبی میشی چقدر کردnی میشی راشی
چطوری این کلمه هارو به زبون میاره؟
صاف وایساد و شنمو گرفت به طرف جلو برگردوندم
جیمین: بهتره بریم
به راه ادامه دادیم که...
۲۷.۷k
۱۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.