مرسی بابت حمایتا
part5
نویسنده
کوک و ویولت داشتن حرف میزدن که یهو دستیار کوک اومد و
گفت:ملکه ویولت پدرتون تشریف آوردن.
ویولت بدوبدو رفت پایین.
ویو ویولت
وقتی رفتم پایین بابام عصبانی بود،بابام
گفت:ویولت نمیزارم این کار و بکنی(یکم داد)
ویولت:چرا؟!
ب/و:تو همیشه دوست داشتی باکسی که دوست داری ازدواج کنی ،این کارو نکن.
ویولت:اصلا من شاهزاده جونگ کوک و
دوست دارم خوبه بازم میخوای جلوم
و بگیری؟(با بغض)
بابا دیگه چیزی نگفت
ملکه گفت:پس فردا برای عروسی در سرزمین ماه آماده باشید.
ویولت:چشم، بعد تعظیم کردم و رفتیم
۲ روز بعد
داشتم کتاب میخوندم که دستیارم اومد داخل و گفت ملکه ماه اومدن
سریع لباسم و عوض کردم و موهام و گوجه ای بستم و رفتم پایین
ملکه داشت با مادرم حرف میزد و جونگ کوکم کنارشون نشسته بود
اومدم پایین و تعظیم کردم مامانم بلند شد و
با بغض بغلم کرد منم یکم گریه کردم بعدش سوار کالسکه شدیم و رفتیم واقعا قصر زیبا شده بود
بردنم به اتاق و آرایشم کردن و موهام و درست کردن و لباسم و پوشیدم (اسلاید ۲)
رفتم پشت پرده و به وقتش اومدم بیرون جونگ کوک وایساده بود واقعا جذاب شده بود (چه توقعی ازش داری😂)رفتم پیشش و کلی چرت و پرت گفتیم و ازدواجمون ثبت شد همه ملکه و پادشاها اومده بودن که یهو گفتن همه ببوسید به پادشاه نگاه کردم و سرش و تکون داد من نمیخوام جونگ کوک سرم و گرفت و خواست ببوسه که یهو.....
مرسی بابت حمایتا🥰
شرطا😁
۱۵لایک
نویسنده
کوک و ویولت داشتن حرف میزدن که یهو دستیار کوک اومد و
گفت:ملکه ویولت پدرتون تشریف آوردن.
ویولت بدوبدو رفت پایین.
ویو ویولت
وقتی رفتم پایین بابام عصبانی بود،بابام
گفت:ویولت نمیزارم این کار و بکنی(یکم داد)
ویولت:چرا؟!
ب/و:تو همیشه دوست داشتی باکسی که دوست داری ازدواج کنی ،این کارو نکن.
ویولت:اصلا من شاهزاده جونگ کوک و
دوست دارم خوبه بازم میخوای جلوم
و بگیری؟(با بغض)
بابا دیگه چیزی نگفت
ملکه گفت:پس فردا برای عروسی در سرزمین ماه آماده باشید.
ویولت:چشم، بعد تعظیم کردم و رفتیم
۲ روز بعد
داشتم کتاب میخوندم که دستیارم اومد داخل و گفت ملکه ماه اومدن
سریع لباسم و عوض کردم و موهام و گوجه ای بستم و رفتم پایین
ملکه داشت با مادرم حرف میزد و جونگ کوکم کنارشون نشسته بود
اومدم پایین و تعظیم کردم مامانم بلند شد و
با بغض بغلم کرد منم یکم گریه کردم بعدش سوار کالسکه شدیم و رفتیم واقعا قصر زیبا شده بود
بردنم به اتاق و آرایشم کردن و موهام و درست کردن و لباسم و پوشیدم (اسلاید ۲)
رفتم پشت پرده و به وقتش اومدم بیرون جونگ کوک وایساده بود واقعا جذاب شده بود (چه توقعی ازش داری😂)رفتم پیشش و کلی چرت و پرت گفتیم و ازدواجمون ثبت شد همه ملکه و پادشاها اومده بودن که یهو گفتن همه ببوسید به پادشاه نگاه کردم و سرش و تکون داد من نمیخوام جونگ کوک سرم و گرفت و خواست ببوسه که یهو.....
مرسی بابت حمایتا🥰
شرطا😁
۱۵لایک
۴.۹k
۰۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.