WINNER 35
همه ی مدارک بر علیه سوآ به نظر میومدن ...
نمیتونست ثابت کنه اون نامه دست خط کیه؟ ..
فقط این مشخص بود که دست خط مینهو نبود .. شاید برای همین در نظرش عجیب اومده بود ..
بعد از نتیجه ی پزشکی قانونی ، مشخص شد که سوریون در اثر ضربه های متعدد چاقو جونش رو از دست داد ، و تنها اثر انگشت موجود روی اون چاقو برای سوآ بود ..
در حال که مجرم اصلی یه جایی اون بیرون بود ..
کیم هیون وو.
بعد از اینکه با J تماس گرفت ، J بهش گفت باید وارد عمارت لی بشه و سوریون رو بکشه ...
صحنه سازی و زمان بندیشون رو جوری هماهنگ کردن که باعث بشن سوآ تو دردسر بیفته ..
امروز روز دادگاه بود ، سوآ با لباسای زندان توی جایگاه متهم نشسته بود
مینهو ، یونگبوک و کانگمین هم اونجا بودن ، لباس های کاملا مشکی پوشیده بودن و هیچکدوم حتی به دختر نگاه هم نکردند که دادگاه شروع شد ..
بعد از ارائه ی مدارکی که همه بر علیه سوآ بودن ، مینهو بار دیگه به عنوان شاهد همهچیزو توضیح داد ..
وکیلی که برای سوآ گذاشته بودن ، سعی داشت اثبات کنه که اون نامه دست خط کی بوده .. ولی از کجا میخواستن متوجه این بشن ؟ ..
چند دقیقه بعد دست وکیل توسط دختر گرفته شد و ازش خواست بشینه و چیزی نگه ..
بلند شد ، تحمل این همه اتهام رو نداشت .. از طرفی هر مقاومتی در برابر جرمی که بهش متهم شده هیچ چیز رو تغییر نمیداد .. نمیتونست بیشتر از این مینهویی که دیگه باورش نداره و حرفای دردناک بهش میزنه رو تحمل کنه .. نمیتونست بیشتر از این توی بازجوییها همچیز رو تکذیب کنه و باز هم راهی برای اثبات حرفاش نداشته باشه ...
کل افراد حاضر توی جلسه به سوآ نگاه میکردند .. سعی کرد بدون اینکه صداش بلرزه جملش رو بگه که موفق هم بود ..
با صدای آروم و بی حسی ، در حالی که تو عمق چشمای پر از تفرت مینهو زل زده بود گفت
+من کشتمش
کل حضار شوکه به دختر نگاه میکردند .. چرا باید انقدر ساده این رو میپذیرفت؟..
دختر جملش رو تموم کرد و نشست ...
بعد از تموم شدن جلسه ای که زودتر از انتظار همه به نتیجه رسیده بود .. دادگاه حکم رو حبس ابد برای جئون سوآ اعلام کردند ...
سوآ دیگه حتی گریه نمیکرد ... دلش برای قبل این اتفاقا تنگ شده بود ... برای وقتی که مینهو باورش داشت ، برای وقتی که جونگکوک بی خبر روی تخت بیمارستان نبود .. میتونست جونگین رو مقصر تمام اتفاق ها بدونه؟ البته که نه ..
یاد داستانی که مادرش براش تعریف میکرد و جمله ی "نباید به آدما اعتماد کنی" افتاد ، بله اون دقیقا به سرنوشت دختر کوچولوی داستان مادرش دچار شده بود .. فقط بخاطر یک تصمیم یا شاید اعتماد بیجا ..
---
قشنگام تعداد پارتا یکم بیشتر از چیزی شد که فکرشو میکردم ، کل داستانو تایپ کردم ، اگه آپ کنم میخونید یا چون زیاده بذارم بقیشو برای بعد؟
نمیتونست ثابت کنه اون نامه دست خط کیه؟ ..
فقط این مشخص بود که دست خط مینهو نبود .. شاید برای همین در نظرش عجیب اومده بود ..
بعد از نتیجه ی پزشکی قانونی ، مشخص شد که سوریون در اثر ضربه های متعدد چاقو جونش رو از دست داد ، و تنها اثر انگشت موجود روی اون چاقو برای سوآ بود ..
در حال که مجرم اصلی یه جایی اون بیرون بود ..
کیم هیون وو.
بعد از اینکه با J تماس گرفت ، J بهش گفت باید وارد عمارت لی بشه و سوریون رو بکشه ...
صحنه سازی و زمان بندیشون رو جوری هماهنگ کردن که باعث بشن سوآ تو دردسر بیفته ..
امروز روز دادگاه بود ، سوآ با لباسای زندان توی جایگاه متهم نشسته بود
مینهو ، یونگبوک و کانگمین هم اونجا بودن ، لباس های کاملا مشکی پوشیده بودن و هیچکدوم حتی به دختر نگاه هم نکردند که دادگاه شروع شد ..
بعد از ارائه ی مدارکی که همه بر علیه سوآ بودن ، مینهو بار دیگه به عنوان شاهد همهچیزو توضیح داد ..
وکیلی که برای سوآ گذاشته بودن ، سعی داشت اثبات کنه که اون نامه دست خط کی بوده .. ولی از کجا میخواستن متوجه این بشن ؟ ..
چند دقیقه بعد دست وکیل توسط دختر گرفته شد و ازش خواست بشینه و چیزی نگه ..
بلند شد ، تحمل این همه اتهام رو نداشت .. از طرفی هر مقاومتی در برابر جرمی که بهش متهم شده هیچ چیز رو تغییر نمیداد .. نمیتونست بیشتر از این مینهویی که دیگه باورش نداره و حرفای دردناک بهش میزنه رو تحمل کنه .. نمیتونست بیشتر از این توی بازجوییها همچیز رو تکذیب کنه و باز هم راهی برای اثبات حرفاش نداشته باشه ...
کل افراد حاضر توی جلسه به سوآ نگاه میکردند .. سعی کرد بدون اینکه صداش بلرزه جملش رو بگه که موفق هم بود ..
با صدای آروم و بی حسی ، در حالی که تو عمق چشمای پر از تفرت مینهو زل زده بود گفت
+من کشتمش
کل حضار شوکه به دختر نگاه میکردند .. چرا باید انقدر ساده این رو میپذیرفت؟..
دختر جملش رو تموم کرد و نشست ...
بعد از تموم شدن جلسه ای که زودتر از انتظار همه به نتیجه رسیده بود .. دادگاه حکم رو حبس ابد برای جئون سوآ اعلام کردند ...
سوآ دیگه حتی گریه نمیکرد ... دلش برای قبل این اتفاقا تنگ شده بود ... برای وقتی که مینهو باورش داشت ، برای وقتی که جونگکوک بی خبر روی تخت بیمارستان نبود .. میتونست جونگین رو مقصر تمام اتفاق ها بدونه؟ البته که نه ..
یاد داستانی که مادرش براش تعریف میکرد و جمله ی "نباید به آدما اعتماد کنی" افتاد ، بله اون دقیقا به سرنوشت دختر کوچولوی داستان مادرش دچار شده بود .. فقط بخاطر یک تصمیم یا شاید اعتماد بیجا ..
---
قشنگام تعداد پارتا یکم بیشتر از چیزی شد که فکرشو میکردم ، کل داستانو تایپ کردم ، اگه آپ کنم میخونید یا چون زیاده بذارم بقیشو برای بعد؟
۳.۸k
۱۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.