𝐩𝐭:𝟏𝟗𝐌𝐲 𝐀𝐧𝐠𝐢𝐥 𝐌𝐨𝐜𝐡𝐢𝐲
فردای اون شب:
صبح با نوازش های یکی بیدار شدم...
چشمام رو باز کردم و دیدم جیمین به طور کیوتی زل زده بهم..انگار نه انگار این پیشی کیوت همون ددی خشن دیشبه...عرر
جیمین:بیدار شدی دارلینگگ؟ حوصلم سر رفتت...
ا.ت:ساعت چنده جیمینا؟
جیمین:10 صب...من ساعت 8 بیدار شدم.. کلی صبحونه درست کردم ولی هنوز بیدار نشدیی~
چند بار با انگشتم آروم به بینیِ کیوتش ضربه زدم
ا.ت:اوپا اگه جنابعالی دیشب مثل یه بچه ی خوب میخوابیدی من ساعت 6 صب بیدار بودم
جیمین:بچه تو خودت اول کرم ریختی و دستتو گذاشتی رو عضوم
ا.ت:ولش اصن بریم گشنمه
جیمین:درد نداری؟
ا.ت:نه اوپا خوبم
جیمین:باکره بودی؟
ا.ت:اوهوم
جیمین:خوشحالم که اولین رابطت با من بوده بیبی
ا.ت:گشنمههه بریم پایین
رفتیم توی راهرو و جیمین مستقیم رفت توی پذیرایی نشست و نشستم پیشش...گشنم بودد چرا رفت نشستتت؟
ا.ت:آیم هانگری(من گشنمه)
جیمین:...
ا.ت:هیی آیممم هانگرییییی
جیمین:*چقد هوا گشنگه*
ا.ت:*بلند*آااااااییییممممم هاااانگرریییییی بچچچچچچچچچ
جیمین:بچ؟ یااا من بچ نیستممم
ا.ت:آیم هانگری
جیمین:خب برو تو آشپزخونه بخور من خستممم
ا.ت:خودت کولم کن ببرممم
جیمین:آیا من برای تو یک خر ام؟
ا.ت:نه تو پارک جیمینی•^•
جیمین رو بلند کردم و از جلو پریدم تو بغلش و رفت تو آشپزخونه
جیمین:من تو رو چیکار کنم انقد کیوتی؟
ا.ت:آیم هانگری اوپا
جیمین:*با چشماش خندید*کیوتچهه
ا.ت:میشه تو بهم غذا بدیی؟ •^•
جیمین:اوکی بیبی
جیمین نشست رو صندلیش و من رو نشوند روی یکی از پاهاش چاپستیک رو برداشت و یه دوکبوکی آورد طرف دهنم
جیمین:بگو آاااا
ا.ت:آاااا
جیمین ویو:
خیلی کیوت داشت میخورد..مثل بچها بود..خوشحالم که مال منه...امیدوارم هیچوقت از هم جدا نشیم و ازدواج کنیم
داشتم بهش غذا میدادم که دیدم کوک و میسو و تهیونگ و میا اومدن
کوک هنوز داشت چشماش رو میمالید دستشو برداشت و من رو دید و بهم اشاره کرد و همه روشون رو آوردن سمت من و ا.ت
کوک:....
𝐋𝐢𝐤𝐞:𝟕
___________________
از این به بعد میزارم 7 لایک..خوبه؟؟
راستی گایز امتحانای من از سشنبه شروع میشه ممکنه یه مدت نیام و پارت آپ نکنم...و قراره یکم این فیک رو طولانی کنم...ولی خیلی طولانی نه...در حد 27 یا 30 پارت نمیدونم ولی تو همین مایه ها...امیدوارم خوشتون بیاد فعلا بایی~~
صبح با نوازش های یکی بیدار شدم...
چشمام رو باز کردم و دیدم جیمین به طور کیوتی زل زده بهم..انگار نه انگار این پیشی کیوت همون ددی خشن دیشبه...عرر
جیمین:بیدار شدی دارلینگگ؟ حوصلم سر رفتت...
ا.ت:ساعت چنده جیمینا؟
جیمین:10 صب...من ساعت 8 بیدار شدم.. کلی صبحونه درست کردم ولی هنوز بیدار نشدیی~
چند بار با انگشتم آروم به بینیِ کیوتش ضربه زدم
ا.ت:اوپا اگه جنابعالی دیشب مثل یه بچه ی خوب میخوابیدی من ساعت 6 صب بیدار بودم
جیمین:بچه تو خودت اول کرم ریختی و دستتو گذاشتی رو عضوم
ا.ت:ولش اصن بریم گشنمه
جیمین:درد نداری؟
ا.ت:نه اوپا خوبم
جیمین:باکره بودی؟
ا.ت:اوهوم
جیمین:خوشحالم که اولین رابطت با من بوده بیبی
ا.ت:گشنمههه بریم پایین
رفتیم توی راهرو و جیمین مستقیم رفت توی پذیرایی نشست و نشستم پیشش...گشنم بودد چرا رفت نشستتت؟
ا.ت:آیم هانگری(من گشنمه)
جیمین:...
ا.ت:هیی آیممم هانگرییییی
جیمین:*چقد هوا گشنگه*
ا.ت:*بلند*آااااااییییممممم هاااانگرریییییی بچچچچچچچچچ
جیمین:بچ؟ یااا من بچ نیستممم
ا.ت:آیم هانگری
جیمین:خب برو تو آشپزخونه بخور من خستممم
ا.ت:خودت کولم کن ببرممم
جیمین:آیا من برای تو یک خر ام؟
ا.ت:نه تو پارک جیمینی•^•
جیمین رو بلند کردم و از جلو پریدم تو بغلش و رفت تو آشپزخونه
جیمین:من تو رو چیکار کنم انقد کیوتی؟
ا.ت:آیم هانگری اوپا
جیمین:*با چشماش خندید*کیوتچهه
ا.ت:میشه تو بهم غذا بدیی؟ •^•
جیمین:اوکی بیبی
جیمین نشست رو صندلیش و من رو نشوند روی یکی از پاهاش چاپستیک رو برداشت و یه دوکبوکی آورد طرف دهنم
جیمین:بگو آاااا
ا.ت:آاااا
جیمین ویو:
خیلی کیوت داشت میخورد..مثل بچها بود..خوشحالم که مال منه...امیدوارم هیچوقت از هم جدا نشیم و ازدواج کنیم
داشتم بهش غذا میدادم که دیدم کوک و میسو و تهیونگ و میا اومدن
کوک هنوز داشت چشماش رو میمالید دستشو برداشت و من رو دید و بهم اشاره کرد و همه روشون رو آوردن سمت من و ا.ت
کوک:....
𝐋𝐢𝐤𝐞:𝟕
___________________
از این به بعد میزارم 7 لایک..خوبه؟؟
راستی گایز امتحانای من از سشنبه شروع میشه ممکنه یه مدت نیام و پارت آپ نکنم...و قراره یکم این فیک رو طولانی کنم...ولی خیلی طولانی نه...در حد 27 یا 30 پارت نمیدونم ولی تو همین مایه ها...امیدوارم خوشتون بیاد فعلا بایی~~
۳.۳k
۰۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.