"•میکاپر من•" "•پارت19•"
پارت نوزدهم:
تهیونگ:
الان که به کتی نگاه میکنم بیشتر بهش جذب میشم با رفتاراش با حرفاش با خنده هاش. ته ـ کتی شمارتو بده. همینجور که داشت با نی نوشیدنی میخورد نوشیدنی پرید تو گلوش شروع کرد به سرفه کردن. ته ـ حالت خوبه؟. دستشو به نوشه آره اورد بالا. کتی ـ شماره منو میخواید چیکار اقای کیم.ته ـ اینقدر به من نگو اقای کیم بگو تهیونگ یا وی، میخوامش مثلا دوست دخترمی نباید شمارتو داشته باشم. لبخند ژکوندی تحویلم داد ـ خوب من گوشی ندارم!. حرفشو تجزیه و تحلیل کرده باشه زود گفت ـ نههه راستش دارم اما...شمارمو میدم ولی شب سیوم کن!. لبخندی زدم و مهربون گفتم ـ چرا شب.دستشو برد لای موهاش و به بازیشون گرفت ـ دیگه شب بهت دلیلشو میگم. دستشو کرد تو کیفشو دفترچه یادادشتی رو دراورد با خودکار مشکی شروع کرد روش نوشتن وقتی نوشتنش تموم شد برگه رو از دفترش جدا کرد به من داد نگاهی به شماره کردم و گذاشتمش تو جیبم. ته ـ پس شب بهت اس میدم منتظر باش.
جونگ کوک:
رفتم سمتش و دستشو گرفتم همش بهم تقلا میکرد تا ولش کنم اما امشب نه باید تکلیف خودمو روشن میکردم زیادی بی محلی هاشو نادیده گرفتم، چسبیدمش به دیوار و بین خودم و دیوار زندانیش کردم. نامرا ـ جونگ کوک داری چیکار میکنی. اولین باره اسممو به زبونش میاره واقعا شنیدن اسمم از زبونش برام خیلی قشنگ و شیرینه. کوکی ـ دلیل رفتارتو توضیح بده. اعصبانی شد ـ کدوم رفتارا؟. کوکی ـ همین بی محلی ها و نادیده گرفتنام. چشماش اشکی شد با بهت نگاش کردم. کوکی ـ چیزی شده نامرا؟.کافی بود با همین حرفم اشکاش بریزن،نامرا دستشو مشت رد زد به سینم. نامرا ـ کوکی چرا بهم میچسبی وقتی خودتت یکیو دوست داری!. با تعجب خواستم بهش چیزی بگم که با گریه پرید وسط حرفم ـ آره من دوستت داشتم ولی وقتی عشقت میومد از خوبیات بهم میگفت حسرت میخوردم که چرا برای من نیستی میدونی منـ.. با گذاشتن لبام روی لباش نزاشتم حرفشو کامل بزنه مک های محکی به لباش میزدم انگاری تشنه ای بودم که تازه اب دیده با یه مک ازش جدا شدم نفس نغس میزدم و بریده گفتم ـ کی.. این.. حرفا.. رو.. روبهت.. گفته؟. جوابمو نداد اما پلک زد اشک نمیریخت تکون ارمی بهش داد که به خودش اومد. نامرا ـ تو چرا منو بوسیدی؟ برو عشقتو ببوس. خندیدم و گفتم ـ اولا عشق من تویی دوما الانم عشقمو بوسیدم. تعجب کرد و گفت ـ پس کاترین چی میشه مگه دوستش نداشتی اون بهم گفت شما عاشق همین!!. فقط دستم به کاترین برسه دختره شیطون ببین چیا به نامرا گفته. کوکی ـ همش نقشه بود البته من دستی نداشتم درضمن کتی با تهیونگ داره قرار میزاره.نامراـ چی قرار میزاره.کوکی ـ اره. خندید اینبار خودش جلو اومد و لباشو روی لبام گذاشت بعد از چند ثانیه ازم جدا شد. نامرا ـ دوستت دارم. کوکی ـ من بیشتر...
کاترین:
روی تخت دراز کشیدم و به گوشیم نگاهی انداختم یعنی فهمیده منم! اره تا حالا باید فهمیده باشه... خیلی منتظر بودم اما با پیمی که از طرف تهیونگ اومد سرجام نشیتم.
ته ـ کتی تو شماره منو از قبل داشتی؟
دلم شیطونی میخواست.
کتی ـ ببخشید کتی کیه؟، تهیونگ دوست دختر داری منو باهاش اشتباه گرفتی؟!
کنارش ایموجی خنده فرستادم.
ته ـ کتی خودتی دیگه.
کتی ـ وای تهیونگ بهت گفتم کتی کیه دیگه؟!
ته ـ یعنی چی چرا شماره تو و کتی یکیه؟!
کتی ـ شماره یکیه اصلا کتی کیه؟؟؟
ته ـ فضولی نباشه باید بفهمم چرا شماره هاتون مثل همه.
پایان پارت19
لایکا کامنتااا کووووشن؟؟؟؟
امیدوارم خشتون اومده باشه خرگوشااام
تهیونگ:
الان که به کتی نگاه میکنم بیشتر بهش جذب میشم با رفتاراش با حرفاش با خنده هاش. ته ـ کتی شمارتو بده. همینجور که داشت با نی نوشیدنی میخورد نوشیدنی پرید تو گلوش شروع کرد به سرفه کردن. ته ـ حالت خوبه؟. دستشو به نوشه آره اورد بالا. کتی ـ شماره منو میخواید چیکار اقای کیم.ته ـ اینقدر به من نگو اقای کیم بگو تهیونگ یا وی، میخوامش مثلا دوست دخترمی نباید شمارتو داشته باشم. لبخند ژکوندی تحویلم داد ـ خوب من گوشی ندارم!. حرفشو تجزیه و تحلیل کرده باشه زود گفت ـ نههه راستش دارم اما...شمارمو میدم ولی شب سیوم کن!. لبخندی زدم و مهربون گفتم ـ چرا شب.دستشو برد لای موهاش و به بازیشون گرفت ـ دیگه شب بهت دلیلشو میگم. دستشو کرد تو کیفشو دفترچه یادادشتی رو دراورد با خودکار مشکی شروع کرد روش نوشتن وقتی نوشتنش تموم شد برگه رو از دفترش جدا کرد به من داد نگاهی به شماره کردم و گذاشتمش تو جیبم. ته ـ پس شب بهت اس میدم منتظر باش.
جونگ کوک:
رفتم سمتش و دستشو گرفتم همش بهم تقلا میکرد تا ولش کنم اما امشب نه باید تکلیف خودمو روشن میکردم زیادی بی محلی هاشو نادیده گرفتم، چسبیدمش به دیوار و بین خودم و دیوار زندانیش کردم. نامرا ـ جونگ کوک داری چیکار میکنی. اولین باره اسممو به زبونش میاره واقعا شنیدن اسمم از زبونش برام خیلی قشنگ و شیرینه. کوکی ـ دلیل رفتارتو توضیح بده. اعصبانی شد ـ کدوم رفتارا؟. کوکی ـ همین بی محلی ها و نادیده گرفتنام. چشماش اشکی شد با بهت نگاش کردم. کوکی ـ چیزی شده نامرا؟.کافی بود با همین حرفم اشکاش بریزن،نامرا دستشو مشت رد زد به سینم. نامرا ـ کوکی چرا بهم میچسبی وقتی خودتت یکیو دوست داری!. با تعجب خواستم بهش چیزی بگم که با گریه پرید وسط حرفم ـ آره من دوستت داشتم ولی وقتی عشقت میومد از خوبیات بهم میگفت حسرت میخوردم که چرا برای من نیستی میدونی منـ.. با گذاشتن لبام روی لباش نزاشتم حرفشو کامل بزنه مک های محکی به لباش میزدم انگاری تشنه ای بودم که تازه اب دیده با یه مک ازش جدا شدم نفس نغس میزدم و بریده گفتم ـ کی.. این.. حرفا.. رو.. روبهت.. گفته؟. جوابمو نداد اما پلک زد اشک نمیریخت تکون ارمی بهش داد که به خودش اومد. نامرا ـ تو چرا منو بوسیدی؟ برو عشقتو ببوس. خندیدم و گفتم ـ اولا عشق من تویی دوما الانم عشقمو بوسیدم. تعجب کرد و گفت ـ پس کاترین چی میشه مگه دوستش نداشتی اون بهم گفت شما عاشق همین!!. فقط دستم به کاترین برسه دختره شیطون ببین چیا به نامرا گفته. کوکی ـ همش نقشه بود البته من دستی نداشتم درضمن کتی با تهیونگ داره قرار میزاره.نامراـ چی قرار میزاره.کوکی ـ اره. خندید اینبار خودش جلو اومد و لباشو روی لبام گذاشت بعد از چند ثانیه ازم جدا شد. نامرا ـ دوستت دارم. کوکی ـ من بیشتر...
کاترین:
روی تخت دراز کشیدم و به گوشیم نگاهی انداختم یعنی فهمیده منم! اره تا حالا باید فهمیده باشه... خیلی منتظر بودم اما با پیمی که از طرف تهیونگ اومد سرجام نشیتم.
ته ـ کتی تو شماره منو از قبل داشتی؟
دلم شیطونی میخواست.
کتی ـ ببخشید کتی کیه؟، تهیونگ دوست دختر داری منو باهاش اشتباه گرفتی؟!
کنارش ایموجی خنده فرستادم.
ته ـ کتی خودتی دیگه.
کتی ـ وای تهیونگ بهت گفتم کتی کیه دیگه؟!
ته ـ یعنی چی چرا شماره تو و کتی یکیه؟!
کتی ـ شماره یکیه اصلا کتی کیه؟؟؟
ته ـ فضولی نباشه باید بفهمم چرا شماره هاتون مثل همه.
پایان پارت19
لایکا کامنتااا کووووشن؟؟؟؟
امیدوارم خشتون اومده باشه خرگوشااام
۳۴.۳k
۱۶ فروردین ۱۴۰۲