دکتر مافیا پارت ۹
_______________
*پرش زمانی به فردا*
ویوا/ت
ساعت ۶ بیدار شدم رفتم یه دوش ۱۰ مینی گرفتم و اومدم بیرون یه لباس راحتی پوشیدم و رفتم پایین کسی بجز خدمتکارا بیدار نبودن اینا اینقدر تنبلا؟ داشتم عمارت رو کمی نگاه میکردم که اجوما اومد سمتم
اجوما: دخترم چیزی شده براتون بگم صبحانه بیارن؟
ا/ت: آره ممنونم فقط تهیونگ و کوک کی بیدار میشن؟
اجوما: ساعت ۷
ا/ت : باشه
اجوما رفت و میز رو چید منم رفتم بهشون کمک کنم داشتم میز رو میچیدم که کوک اومد پایین قیافه اش خیلی کویت بود ای خدا این چرا اینقدر بانیه؟
ا/ت : سلام
کوک: ا/ت چه زود بیدار شدی
ا/ت: من همیشه ساعت ۶ بیدار میشم تو دیر بیدار شدی😂
حالا ولش بیا صبحونه
کوک: اومدممم
بعد چند مین هم تهیونگ بیدار شد
کوک و ا/ت : چقدر دیر صبحونه تموم شد
تهیونگ: یا حضرت بنگتن چخبرتونه اول صبحی
کوک: ساعت ۸ هستا
تهیونگ: چیییی
سریع اومد صبحونه اش رو خورد و رفت کیوت بعد چند دقیقه هم کوک رفت منم نشستم و با گوشیم ور میرفتم
حوصله ام پوکید رفتم به اجوما کمک کنم که دیدم کوک اومد
ا/ت : عه بانی اومدی*سریع دستش رو گذاشت جلو دهنش*
کوک: بانی؟ 😂
ا/ت: چیزه ببخشید
کوک: اشکالی نداره
همین جوری داشتیم حرف میزدیم که تهیونگ رو دیدم
تهیونگ ویو
ساعت ۷ بیدار شدم رفتم یه حموم ۱۰ مینی گرفتم و اومدم یه لباس راحتی پوشیدم و رفتم پایین که دیدم کوک وا/ت بیدارن هردوشون همزمان گفتن که دیر کردم فکر کردم آنچنان دیر نکردم ساعت ۷:۳۰ دیگه ولی وقتی کوک گفت ساعت هشته پرام ریخت سریع صبحونه ام رو خوردم و رفتم سراغ کارم که بعد چندمین کوک اومد و نشستیم کارهارو انجام دادیم که وسط کار کوک گفت
کوک: تهیونگ ازت یه خواهشی دارم
تهیونگ: چیشده؟
کوک: احساس میکنم ا/ت خواهرمه میدونم عجیبه ولی میشه کمکم کنی
تهیونگ: البته یه نمونه دی ان ای ازش بگیر بقیه کارهاش با من
کوک: ممنونم داش خودمی
دیگه حرفی نزدیم و به کارمون ادامه دادیم ساعت ۱۰ شد که کوک رفت پایین منم بعد چندمین رفتم پایین دیدم کوک و ا/ت دارن حرف میزنن که کوک بدون اینکه ا/ت بفهمه یکمی از موهاشو قیچی کرد
که ا/ت یدفعه چشمش به من افتاد سلام کرد منم متقابلا بهش سلام کردم که کوک اومد سمتم موها رو بهم داد و ازم گفت
کوک: این نمونه بقیه اش باتو بازم ازت ممنونم
منم سرمو به نشونه ی باشه تکون دادم و رفتم تو انباری بعد چندمین جوابش اومد که همون لحظه کوک اومد
کوک: جواب چی شد
تهیونگ: نگاه نکردم هنوز بیا
کوک رفت پیش تهیونگ کوک دعا دعا میکرد ا/ت خواهرش باشه
جواب رو نگاه کردن ا/ت
........
اسلاید ۲ لباس ا/ت
اسلاید ۳ لباس تهیونگ
اسلاید ۴ لباس کوک
اسلاید ۵و ۶ عکس عمارت
اسلاید ۷ اتاق ا/ت
اسلاید ۸ اتاق تهیونگ
شرط : ۱۰ لایک
۱۰ کامنت
بچه ها بنظرتون چیه جوابش مثبته یا منفی؟
*پرش زمانی به فردا*
ویوا/ت
ساعت ۶ بیدار شدم رفتم یه دوش ۱۰ مینی گرفتم و اومدم بیرون یه لباس راحتی پوشیدم و رفتم پایین کسی بجز خدمتکارا بیدار نبودن اینا اینقدر تنبلا؟ داشتم عمارت رو کمی نگاه میکردم که اجوما اومد سمتم
اجوما: دخترم چیزی شده براتون بگم صبحانه بیارن؟
ا/ت: آره ممنونم فقط تهیونگ و کوک کی بیدار میشن؟
اجوما: ساعت ۷
ا/ت : باشه
اجوما رفت و میز رو چید منم رفتم بهشون کمک کنم داشتم میز رو میچیدم که کوک اومد پایین قیافه اش خیلی کویت بود ای خدا این چرا اینقدر بانیه؟
ا/ت : سلام
کوک: ا/ت چه زود بیدار شدی
ا/ت: من همیشه ساعت ۶ بیدار میشم تو دیر بیدار شدی😂
حالا ولش بیا صبحونه
کوک: اومدممم
بعد چند مین هم تهیونگ بیدار شد
کوک و ا/ت : چقدر دیر صبحونه تموم شد
تهیونگ: یا حضرت بنگتن چخبرتونه اول صبحی
کوک: ساعت ۸ هستا
تهیونگ: چیییی
سریع اومد صبحونه اش رو خورد و رفت کیوت بعد چند دقیقه هم کوک رفت منم نشستم و با گوشیم ور میرفتم
حوصله ام پوکید رفتم به اجوما کمک کنم که دیدم کوک اومد
ا/ت : عه بانی اومدی*سریع دستش رو گذاشت جلو دهنش*
کوک: بانی؟ 😂
ا/ت: چیزه ببخشید
کوک: اشکالی نداره
همین جوری داشتیم حرف میزدیم که تهیونگ رو دیدم
تهیونگ ویو
ساعت ۷ بیدار شدم رفتم یه حموم ۱۰ مینی گرفتم و اومدم یه لباس راحتی پوشیدم و رفتم پایین که دیدم کوک وا/ت بیدارن هردوشون همزمان گفتن که دیر کردم فکر کردم آنچنان دیر نکردم ساعت ۷:۳۰ دیگه ولی وقتی کوک گفت ساعت هشته پرام ریخت سریع صبحونه ام رو خوردم و رفتم سراغ کارم که بعد چندمین کوک اومد و نشستیم کارهارو انجام دادیم که وسط کار کوک گفت
کوک: تهیونگ ازت یه خواهشی دارم
تهیونگ: چیشده؟
کوک: احساس میکنم ا/ت خواهرمه میدونم عجیبه ولی میشه کمکم کنی
تهیونگ: البته یه نمونه دی ان ای ازش بگیر بقیه کارهاش با من
کوک: ممنونم داش خودمی
دیگه حرفی نزدیم و به کارمون ادامه دادیم ساعت ۱۰ شد که کوک رفت پایین منم بعد چندمین رفتم پایین دیدم کوک و ا/ت دارن حرف میزنن که کوک بدون اینکه ا/ت بفهمه یکمی از موهاشو قیچی کرد
که ا/ت یدفعه چشمش به من افتاد سلام کرد منم متقابلا بهش سلام کردم که کوک اومد سمتم موها رو بهم داد و ازم گفت
کوک: این نمونه بقیه اش باتو بازم ازت ممنونم
منم سرمو به نشونه ی باشه تکون دادم و رفتم تو انباری بعد چندمین جوابش اومد که همون لحظه کوک اومد
کوک: جواب چی شد
تهیونگ: نگاه نکردم هنوز بیا
کوک رفت پیش تهیونگ کوک دعا دعا میکرد ا/ت خواهرش باشه
جواب رو نگاه کردن ا/ت
........
اسلاید ۲ لباس ا/ت
اسلاید ۳ لباس تهیونگ
اسلاید ۴ لباس کوک
اسلاید ۵و ۶ عکس عمارت
اسلاید ۷ اتاق ا/ت
اسلاید ۸ اتاق تهیونگ
شرط : ۱۰ لایک
۱۰ کامنت
بچه ها بنظرتون چیه جوابش مثبته یا منفی؟
۳۸.۲k
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.