عشق مافیایی
عشق مافیایی
P15
(پرش به روز مهمونی)
بیو ا.ت
لباسی که برای بعد ازظهر میخواستم بپوشمو انتخاب کردم یه دوش گرفتم هه را موهامو با اتو لخت کرد و موهای خودشو من براش اتو کردم لباس کانیا رو پوشیدم و یکم شیر دوشیدم براش که اگه گشنش شد بهش بدم و لباسای خودمم پوشیدم و سوار ماشین شدیم و رفتیم
هه را:توی حیاط میز گذاشتن شماره صندلیم دادن
ا.ت:عه شماره ی ما چنده
هه را:اون اولا صندلی هامون کنار همه
ا.ت:یس...رسیدیم اونجا و و روی صندلی هامون نشستیم من وقتی به کناریم نگاه کردم اون جونگکوک بود دوباره باهاش روبهرو شدم که یه دفعه اونم نگاهم کرد و چند ثانیه همینجوری به هم زل زده بودیم به بچم نگاه کرد و پوزخند زد که مراسم شروع شد و آهنگ گذاشتن...هه را
هه را: بله
ا.ت:آبمو از توی ساک کانیا میدی
هه را:آره
ا.ت:مرسی...یکم از آب خوردم حس عجیبی دارم
بیو جونگکوک
بعد چند ماه از نزدیک دیدمش کلی تغیر کرده تازه یه بچه هم نمیدونم از کی داره
بیو ا.ت
کانیا داشت گریه میکرد ولی من خونه بودم بهش کلی شیر دادم فک نکنم گشنش باشه برای همین پستونکشو دادم به دست کوک نگاه کردم حلقه ازدواجمون دستش بود
P15
(پرش به روز مهمونی)
بیو ا.ت
لباسی که برای بعد ازظهر میخواستم بپوشمو انتخاب کردم یه دوش گرفتم هه را موهامو با اتو لخت کرد و موهای خودشو من براش اتو کردم لباس کانیا رو پوشیدم و یکم شیر دوشیدم براش که اگه گشنش شد بهش بدم و لباسای خودمم پوشیدم و سوار ماشین شدیم و رفتیم
هه را:توی حیاط میز گذاشتن شماره صندلیم دادن
ا.ت:عه شماره ی ما چنده
هه را:اون اولا صندلی هامون کنار همه
ا.ت:یس...رسیدیم اونجا و و روی صندلی هامون نشستیم من وقتی به کناریم نگاه کردم اون جونگکوک بود دوباره باهاش روبهرو شدم که یه دفعه اونم نگاهم کرد و چند ثانیه همینجوری به هم زل زده بودیم به بچم نگاه کرد و پوزخند زد که مراسم شروع شد و آهنگ گذاشتن...هه را
هه را: بله
ا.ت:آبمو از توی ساک کانیا میدی
هه را:آره
ا.ت:مرسی...یکم از آب خوردم حس عجیبی دارم
بیو جونگکوک
بعد چند ماه از نزدیک دیدمش کلی تغیر کرده تازه یه بچه هم نمیدونم از کی داره
بیو ا.ت
کانیا داشت گریه میکرد ولی من خونه بودم بهش کلی شیر دادم فک نکنم گشنش باشه برای همین پستونکشو دادم به دست کوک نگاه کردم حلقه ازدواجمون دستش بود
۳.۴k
۲۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.