پارت ۱۷
که صداش تو گوشم پیچید
تهیونگ: آجوما
بلوم: من بلوم هستم آجوما داخل حیاط هستن کاری دارید به من بگید
تهیونگ: تا پنج دقیقه دیگه یه چای سبز برای من بیار
اینو گفت و تلفن رو قطع کرد
بلوم: تا پنچ دقیقه دیگه یه چای سبز برای من بیار (ادای تهیونگ رو در میاره)
همین جور که چایی رو میریختم داخل لیوان هی فوشش می دادم
بلوم: ایشالا گیر کنه گلوت من از دستت راحت شم ایشالا بجای چای سبز مغز گوه بده
با همین حرف ها راه افتادم پشت درش ایستادم
بلوم: دلم می خواد با پا بکوبونم تو درش
در زدم
تهیونگ : کیه
بلوم: منم ارباب
تهیونگ: بیا تو
رفتم داخل که دیدم روی تخت نشسته و لپ تاپش تو بغلشه
یه اتاق با تم مشکی اینم برای خودش زندگی میکنه ها
موهاشو رو به بالا داده بود و عینک زده بود عینکه عجیب بهش میومد داخل همین فکر ها بودم که صدام کرد
تهیونگ: هی به چی نگاه میکنی چایی مو بیار یخ کرد
به سمت پا تختی رفتم چایی رو گذاشتم روش که گوشیش زنگ خورد
تهیونگ: الو
کوک: به سلام داش تهیونگ چخبر
تهیونگ: کارتو بگو حوصله تو یکی رو ندارم
کوک: باشه بابا چه بی اعصاب خواستم بگم مهمونی افتاده امشب باید برای دیدن گیوک سه بریم
تهیونگ: مگه فردا نبود
کوک: میگم که افتاده امروز
تهیونگ: باشه پس من آماده میشم
کوک: اوک بای
قطع که کرد نگاهش به من افتاد
تهیونگ: چایی رو که آوردی برو بیرون دیگه
بلوم: عا بله ببخشید
از اتاقش بیرون اومدم و به سمت آشپزخونه رفتم
نیم ساعت نشده بود که از راه پله اومد پایین
لایک و کامنت یادتون نره 😊💜
تهیونگ: آجوما
بلوم: من بلوم هستم آجوما داخل حیاط هستن کاری دارید به من بگید
تهیونگ: تا پنج دقیقه دیگه یه چای سبز برای من بیار
اینو گفت و تلفن رو قطع کرد
بلوم: تا پنچ دقیقه دیگه یه چای سبز برای من بیار (ادای تهیونگ رو در میاره)
همین جور که چایی رو میریختم داخل لیوان هی فوشش می دادم
بلوم: ایشالا گیر کنه گلوت من از دستت راحت شم ایشالا بجای چای سبز مغز گوه بده
با همین حرف ها راه افتادم پشت درش ایستادم
بلوم: دلم می خواد با پا بکوبونم تو درش
در زدم
تهیونگ : کیه
بلوم: منم ارباب
تهیونگ: بیا تو
رفتم داخل که دیدم روی تخت نشسته و لپ تاپش تو بغلشه
یه اتاق با تم مشکی اینم برای خودش زندگی میکنه ها
موهاشو رو به بالا داده بود و عینک زده بود عینکه عجیب بهش میومد داخل همین فکر ها بودم که صدام کرد
تهیونگ: هی به چی نگاه میکنی چایی مو بیار یخ کرد
به سمت پا تختی رفتم چایی رو گذاشتم روش که گوشیش زنگ خورد
تهیونگ: الو
کوک: به سلام داش تهیونگ چخبر
تهیونگ: کارتو بگو حوصله تو یکی رو ندارم
کوک: باشه بابا چه بی اعصاب خواستم بگم مهمونی افتاده امشب باید برای دیدن گیوک سه بریم
تهیونگ: مگه فردا نبود
کوک: میگم که افتاده امروز
تهیونگ: باشه پس من آماده میشم
کوک: اوک بای
قطع که کرد نگاهش به من افتاد
تهیونگ: چایی رو که آوردی برو بیرون دیگه
بلوم: عا بله ببخشید
از اتاقش بیرون اومدم و به سمت آشپزخونه رفتم
نیم ساعت نشده بود که از راه پله اومد پایین
لایک و کامنت یادتون نره 😊💜
۸۴.۵k
۰۵ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.